ADHD یا اختلال بیش فعالی و فقدان توجه، یک اختلال رفتاری شایع است که حدود 10-8 درصد کودکان را مبتلا میکند. ADHD یا اختلال بیش فعالی و فقدان توجه، یک اختلال رفتاری شایع است که حدود 10-8 درصد کودکان را مبتلا می کند. احتمال تشخیص این اختلال در پسران سه برابر دختران است ولی علت این تفاوت هنوز مشخص نشده است. کودکان بیش فعال بدون فکر کردن عمل می کنند، بیش از اندازه فعالند و در تمرکز کردن مشکل دارند. غالباً متوجهاند که والدین چه انتظاری از آنان دارند اما برای برآورده ساختن این انتظار برای آنان مشکل است چون نمیتوانند آرام بنشینند، دقت کنند یا به جزئیات توجه کنند. البته بیشتر بچه ها در سنین خردسالی خصوصاً اگر مضطرب یا هیجان زده باشند چنین رفتارهایی می کنند. امادرکودکان بیش فعال این علائم مدت زمان طولانی وجود دارند و در شرایط و محیطهای مختلف روی می دهند. این اختلال به عملکرد خانوادگی، اجتماعی و تحصیلی کودک آسیب میرساند. با درمان مناسب کودکان میتوانند بیاموزند که چگونه با این مشکل کنار بیایند و علائم خود را کنترل کنند. علائم بیش فعالی کدامند؟ اختلال بیش فعالی و فقدان توجه سه نوع دارد که هر کدام الگوی رفتاری خود را دارند. 1- علائم بیش فعالی در نوع بی توجه: * ناتوانی در توجه به جزئیات و بی دقتی در تکالیف مدرسه یا سایر فعالیتها * مشکل در ادامه دادن توجه و حفظ دقت در طی فعالیتها. * مشکل آشکار در گوش دادن. * مشکل در پیروی از دستورات. * بی نظمی. * اجتناب از کارهایی که به تلاش ذهنی و تفکر نیاز دارد. * گم کردن اسباب بازیها کتابها و وسایل. * واکنش بیش از حد به محرکها. * فراموشی در فعالیتهای روزانه. 2- علائم بیش فعالی در نوع بیش فعال- برانگیخته: * بی قراری و ناآرامی. * مشکل در حفظ حالت نشسته. * دویدن بیش از حد و یا بالا و پایین پریدن. * ناتوانی از بازی کردن در سکوت. * به نظر می رسد که همیشه در حرکت و آمادهی رفتن هستند. * زیاد صحبت میکنند. * قبل از اینکه سوال تمام شود پاسخ میدهند. * منتظر ایستادن و در صف ایستادن برایشان سخت است. * حرف دیگران را قطع میکنند و فضولانه وارد بحث دیگران میشوند. 3- نوع سوم بیش فعالی که شایعتر نیز هست شامل ترکیبی از علائم بیش فعالی نوع اول و دوم است. اگرچه بزرگ کردن کودک بیش فعال کار سادهای نیست اما باید به خاطر داشت که این بچه ها بد نیستند و غرض ندارند. کودکان مبتلا به بیش فعالی بدون درمان دارویی و یا رفتار درمانی نمیتوانند رفتار خود را کنترل کنند. بیش فعالی چگونه تشخیص داده میشود؟ بسیاری از موارد بیش فعالی توسط پزشک عمومی درمان میشود. آزمون یا آزمایشی که بیش فعالی را تشخیص دهد وجود ندارد. تشخیص، به یک ارزیابی کامل نیاز دارد. اگر تشخیص قطعی نشده باشد تشخیصهای دیگر مانند سندرم تورت، ناتوانی در یادگیری یا افسردگی مطرح می شود. ممکن است کودک به متخصص اعصاب، روانپزشک و یا روانشناس ارجاع دادهشود. در نهایت علائم و اطلاعات جمع آوری شده وتشخیص داده میشود و درمان آغاز میگردد. برای تشخیص بیش فعالی باید: 1- کودک رفتارها و علائم گفته شده را قبل از سن 7 سالگی نشان دهد. 2- این رفتارها در مقایسه با کودکان همسن و سال آنان شدیدتر باشد. 3- علائم حداقل باید 6 ماه ادامه داشته باشند. 4- این علائم بر روی حداقل دو زمینه زندگی کودک مانند مدرسه، خانه،، پرستار کودک، دوستان و... تاثیر منفی داشته باشد. علائم نباید در اثر فشار روانی و استرس ایجاد شده باشد. کودکانی که طلاق، جدایی، بیماری، تغییر مدرسه یا تغییر ناگهانی در زندگی را تجربه می کنند ممکن است بی توجه یا فراموشکار شوند. برای تشخیص اختلال باید این عوامل در نظر گرفته شود. همچنین زمان شروع علائم درست بعد از این وقایع در تشخیص درست کمک کننده است. سابقهی پزشکی کودک و خانواده بسیار مهم است زیرا تحقیقات نشان داده است بیش فعالی زمینهی ژنتیکی داشته و اغلب سابقهی خانوادگی ابتلا دیده می شود. معاینهی فیزیکی باید انجام شود و شنوایی، بینایی و سایر تواناییها بررسی شوند. برخی از بیماریهای دیگر مانند استرس، افسردگی و اضطراب میتوانند مانند بیش فعالی تظاهر کنند. ممکن است از والدین سوالاتی در مورد این بیماریها و نیز در مورد سیر رشد و تکامل کودک، رفتار کودک در خانه، در مدرسه و در بین دوستان، پرسیده شود. از سایر افرادی که کودک شما را مرتب میبینند نیز باید در این موارد سوال شود. معلمان معمولا اولین کسانی هستند که متوجه علائم بیش فعالی می شوند. ارزیابی سیر آموزش کودک نیز باید انجام شود. اما این نکته نیز اهمیت دارد که این افراد باید صادق و مورد اعتماد باشند و از نقاط قوت و ضعف کودک شما تا حد امکان آگاهی داشته باشند. علت ایجاد بیش فعالی چیست؟ علت ایجاد بیش فعالی این نیست که شما والدین خوبی نبودهاید. همچنین رابطهی قطعی با مصرف زیاد مواد قندی ندارد. واکسنها نیز موجب ایجاد آن نمیشوند. علل ایجاد آن منشاء زیست شناختی دارد که هنوز به درستی شناخته نشدهاست. محققان بیان میکنند که احتمالا ترکیبی از عوامل ژنتیکی و محیطی عامل به وجود آمدن این اختلال است. عوامل مستعد کننده برای ابتلا کدامند؟ مطالعاتی بر روی کودکان مبتلا انجام گرفتهاند نشان میدهند که در بسیاری از موارد این اختلال در خویشاوندان نزدیک آنان نیز وجود داشتهاست. محققان بیان میکنند که نواحی خاصی از مغز در این کودکان در حدود 10-5 درصد کوچکتر و کم فعالیتتر از حد نرمال است. اگرچه آنان مطمئن نیستند که این مسئله علت ایجاد اختلال باشد. همچنین نشان داده شده که تغییرات شیمیایی در مغز این کودکان وجود دارد. مطالعات اخیر نشان دهندهی این است که مصرف سیگار در دوران بارداری با ایجاد بیش فعالی در کودک مرتبط است. سایر عوامل خطر برای ایجاد این اختلال شامل تولد پیش از موعد، نوزاد با وزن بسیار کم، و آسیبهای مغزی حین تولد هستند. ممکن است تماشای بیش از حد تلویزیون در سنین کم موجب کم توجهی کودک شود. به گفتهی پزشکان کودکان زیر دو سال نباید تلویزیون نگاه کنند و یا به بازیهای ویدئویی و کامپیوتری بپردازند. در کودکان دو ساله و بالاتر نیز باید زمان این فعالیتها به 2-1 ساعت و به برنامههای مناسب سن آنان محدود باشد. در مورد مشکلات همراه بیش فعالی، درمانهای موجود، چگونگی برخورد با کودک در خانه و مدرسه و... در دوره های آموزشی سخن خواهیم گفت.
استرس فشار و فرسایش بدن به هنگامی است که با محیط پیوسته در حال تغییر سازگار شویم. چنین تغییراتی آثار جسمانی و هیجانی بر ما میگذارد و میتواند احساسات مثبت یا منفی ایجاد کند. در صورت مثبت بودن ، اثرات استرس ما را ناگزیر به عمل میکند، هوشیاری تازه و چشم انداز مهیج جدیدی برای ما به ارمغان میآورد.
چگونه میتوان استرس را از زندگی خود حذف کرد؟ استرس مثبت بر تازگی و ابتهاج زندگی میافزاید. همه ما با تحمل میزان معینی از استرس زندگی میکنیم. سر رسیدن مهلت ، رقابتها ، برخوردها و حتی ناکامیها و نگرانیها به زندگیها عمق و غنا میبخشد. هدف ما حذف استرس نیست، بلکه فراگیری چگونگی استفاده از آن به منظور کمک به خود است.
استرس کمتر از حد ، عامل خمودگی است و در ما احساس خستگی و رخوت بر جای میگذارد. از سوی دیگر ، استرس مفرط تنش ایجاد میکند. آنچه ما بدان نیازمندیم، یافتن سطح بهینه و مطلوبی از استرس است که ما را برمیانگیزد، ولی ما را در خود غرق نمیکند. چگونه میتوان فهمید سطح بهینه استرس برای افراد چیست؟ سطح واحدی از استرس که برای همه انسانها بهینه باشد، وجود ندارد. هر یک از ما مخلوقاتی منحصر به فرد با نیازهای ویژه هستیم. بنابراین ، آنچه برای یک شخص ناراحت کننده است، چه بسا برای دیگری شادی آفرین باشد. حتی وقتی ما روی ناراحت کننده بودن رویدادهای خاص توافق داریم، احتمالا در واکنشهای روان شناختی و فیزیولوژی به آن حادثه با هم تفاوت داریم.
شخصی که شیفته مذاکره و حل اختلاف و تحرک شغلی است، اگر شغلی یکنواخت و بدون تحرک داشته باشد، در فشار و استرس قرار میگیرد. در حالی که شخصی که به شرایط ثابت علاقهمند است، وقتی در شغلی قرار گیرد که وظایفش از تنوع بالایی برخوردار باشد، به احتمال زیاد خود را در تنگنای استرس احساس میکند. قبل از قرار گرفتن در معرض تغییرات آزار دهنده ، این موضوع که استرسهای شخصی ما چه هستند و میزان تحمل ما در برابر آنها چقدر است، به شیوه زندگی و سن ما بستگی دارد.
اکثر بیماریها با استرس مداوم مرتبط میباشند. اگر شما علائم استرس را تجربه میکنید و اگر استرس در سطحی فراتر از سطح بهینه استرس شما قرار دارد، باید از استرس زندگی خود بکاهید و یا توانایی مقابله و اداره استرس خود را بهبود بخشید. چگونه میتوان استرس را بهتر اداره کرد؟ شناسایی استرس مداوم و آگاه شدن از اثرات آن بر زندگی ما ، برای کاهش اثرات زیان آور آن کافی نیست. همانطوری که منابع زیادی برای استرس وجود دارد، امکانات بسیاری هم برای اداره آن وجود دارد. ولی آنچه بدان نیازمندیم، تلاش برای تغییر است.راهکارهای مدیریت اضطراب در دوره های آموزشی به تفصیل توضیح داده می شود.
وسواس یك ایده، فكر، تصور، احساس یا حركت مكرر یا مضر است كه با نوعى احساس اجبار و ناچارى ذهنى و علاقه به مقاومت در برابر آن همراه است. بیمار متوجه بیگانه بودن حادثه نسبت به شخصیت خود بوده از غیرعادى و نابهنجار بودن رفتار خود آگاه است. روان شناسان وسواس را نوعى بیمارى از سرى نِوروزهاى شدید مى دانند كه تعادل روانى و رفتارى را از بیمار سلب می کند و او را در سازگارى با محیط دچار اشكال مى سازد و این عدم تعادل و اختلال داراى صورتى آشكار است. روانكاوان نیز وسواس را نوعى غریزه واخورده و ناخودآگاه معرفى مى كنند و آن را حالتى مى دانند كه در آن، فكر، میل، یا عقیده اى خاص، كه اغلب وهم آمیز و اشتباه است آدمى را در بند خود مى گیرد، آنچنان كه اختیار و اراده را از او سلب می کند و بیمار را وامى دارد كه حتى رفتارى را برخلاف میل و خواسته اش انجام دهد و بیمار هرچند به بیهودگى كار یا افكار خود آگاه است اما نمى تواند از قید آن رهایى یابد. وسواس به صورت هاى مختلف بروز مى كند و در بیمار مبتلاى به آن این موارد ملاحظه مى شود: اجتناب؛ تكرار و مداومت؛ تردید؛ شك در عبادت؛ ترس؛ دقت و نظم افراطى؛ اجبار و الزام؛ احساس بن بست؛ عناد و لجاجت. وسواس همگام با بلوغ و در غلیان شهوت در افراد پایه گرفته و تدریجاً رشد مىكند. اگر در آن ایام شرایط براى درمان مساعد باشد بهبودهاى نسبى و دورهاى پدید مىآید وگرنه بیمارى سیر مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جایى كه خود بیمار به ستوه مىآید. علائم دیگر: در مواردى وسواس به صورتِ خود را در معرض تماشا گذاردن، دله دزدى، آتش زدن جایى، درآوردن جامه خود، بیقرارى، بهانه گیرى، بى خوابى، بدخوابى، بى اشتهایى،... متجلى مى شود آنچنانكه به اطرافیان فرد این احساس دست مى دهد كه نكند وی دیوانه شده باشد. انواع وسواس: وسواس هایى كه تمام فكر و اندیشه افراد را تحت تأثیر قرار می دهد و احاطه شان مى كند معمولاً به صورت هاى زیر است:
وسواس فكرى: این وسواس به صورت هاى مختلف خود را نشان مى دهد كه برخى از نمونه هاى آن به شرح زیر است: اندیشه درباره بدن بدین گونه كه بخشى مهم از اشتغالات ذهنى و فكرى بیمار متوجه بدن اوست. او دائما به پزشك مراجعه مى كند و در صدد به دست آوردن دارویى جدید براى سلامت بدن است. رفتار حال یا گذشته مثلاً در این رابطه مى اندیشد كه چرا در گذشته چنین و چنان كرده؟ آیا حق داشته است فلان كار را انجام دهد یا نه؟ و یا آیا امروز كه مرتكب فلان عمل مى شود آیا درست مى اندیشد یا نه؟ تصمیمات او رواست یا ناروا؟ در رابطه با اعتقادات: گاهى فكر وسواسى زمینه را براى تضادها و مغایرتهاى اعتقادى فراهم مى سازد. مسایلى در زمینه حیات و ممات، خیر و شر، وجود خدا و پذیرش یا طرد مذهب ذهن او را به خود مشغول مى دارد. اندیشه افراطى گاهى وسواس در مورد امرى به صورت افراط در قبول یا رد آن است با این كه بیمار خلاف آن را در نظر دارد ولى به صورتى است كه گویى اندیشه مزاحمى بر او مسلط است كه او را ناگزیر به دفاع از یك اندیشه غلط مى سازد، از آن دفاع و یا آن را طرد مى كند بدون این كه آن مسئله كوچكترین ارتباطى با زندگى او داشته باشد؛ مثلاً در رابطه با دارویى عقیدهاى افراطى پیدا مى كند به گونه اى كه طول عمر، بقاى زندگى و رشد خود را در گرو مصرف آن دارو مىداند، اگرچه در اثر مصرف به چنان نتیجه اى دست نیابد.
وسواس عملى وسواس عملى به شكل هاى گوناگون خود را بروز مى دهد كه ما به نمونه ها و مواردى از آن اشاره مى كنیم: شستشوى مكرر مردم برحسب عادت تنها همین امر را وسواس مى دانند و این بیمارى نزد زنان رایجتر است. رفتار منحرفانه جلوه آن در مواردى به صورت دزدى است و این امر حتى در افرادى دیده مى شود كه هیچ گونه نیاز مادى ندارند. دقت وسواسى نمونه اش را در منظم كردن دگمه لباس و... مى بینیم و وضعیت فرد به گونه اى است كه گویى از این امر احساس آرامش مى كند. شمردن شمردن و شمارشها در مواردى مى تواند از همین قبیل به حساب آید مثل شمردن نردهها با اصرار بر این كه اشتباهى در این امر صورت نگیرد. راه رفتن گاهى وسواسها به صورت راه رفتن اجبارى است. شخص از این سو به آن سو راه مى رود و اصرار دارد كه تعداد قدم ها معین و طبق ضابطه باشد. مثلاً فاصله بین دو نقطه از ده قدم تجاوز نكند و هم از آن كمتر نباشد.
وسواس ترس صورت هاى ترس وسواسى عبارت است از: ترس از آلودگى - ترس از مرگ - ترس از دفع - ترس از محیط محدود - ترس از امرى خلاف اخلاق - ترس از تحقق آرزو. وسواس الزام در این نوع وسواس، فرد نمى تواند خود را از انجام عمل و یا فكرى بیرون آورد و در صورت رهایى از آن فكر و خوددارى از آن عمل، موجبات تنش در او پدید خواهد آمد. وسواس در چه كسانی بروز می كند؟ الف) در رابطه با سن تجارب حیات عادى افراد نشان مىدهد كه وسواس همگام با بلوغ و در غلیان شهوت در افراد پایه گرفته و تدریجاً رشد مىكند. اگر در آن ایام شرایط براى درمان مساعد باشد بهبودهاى نسبى و دورهاى پدید مىآید وگرنه بیمارى سیر مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جایى كه خود بیمار به ستوه مىآید. ب) در رابطه باهوش بررسی هاى علمى نشان دادهاند كه وضع هوشى افراد وسواسی در سطحى متوسط و حتى بالاتر از حد متوسط است. وسواسىهایى كه داراى هوش اندك و یا با درجه ضعیف باشند بسیار كم هستند؛ بر این اساس رفتار آنها نباید حمل بر كم هوشى شان شود. ج) در رابطه با اعتقاد د) در رابطه با شخصیت و محیط تجارب نشان دادهاند آنهایى كه در زندگى شخصى حساسترند امكان ابتلایشان به بیمارى وسواس بیشتر است و غلبه وسواس بر آنها زیادتر است. در بین فرزندانى كه والدینشان معمولاً محكومشان مى كنند این بیمارى بیشتر دیده مى شود. گاهى وسواس فردى بزرگسال نشأت گرفته از منعهاى شدید دوران كودكى و حتى نوجوانى و جوانى است. مته بر خشخاش گذاردن والدین و مربیان، ایرادگیری هاى بسیار، توقعات فوق العاده از زیر دستان، اگر چه ممكن است كار را برطبق مذاق خواستاران پدید آورد، معلوم نیست عاقبت خوش و میمونى داشته باشد. پارهاى از تحقیقات نشان دادهاند كه شخصیت والدین و حتى صفات ژنتیكى، روابط همگن خویى و محیطى در این امور مؤثرند؛ به همین نظر وسواس در بین دوقلوهاى یكسان بیشتر دیده مى شود تا در دیگران، اگرچه ریشه هاى اساسى و كلى این امر كاملاً مشهود نیست. مسئله شخصیت را اگر با دامنه اى وسیعتر مورد توجه قرار دهیم خواهیم دید كه این امر حتى در برگیرنده افراد و اشخاص از نظر جوامع هم خواهد بود. وسواس برخلاف بیمارى هیسترى است (كه اغلب در جوامع عقب نگهداشته شده دیده مىشود)، و در جوامع به ظاهر متمدن و پیشرفته و حتى در بین افراد هوشمند هم به میزانى قابل توجه دیده مىشود. ریشههاى خانوادگى وسواس در مورد ریشه و سبب این بیمارى مطالب بسیارى ذكر شده كه اهم آنها عبارت اند از وراثت، شخصیت زیر ساز یا الحاقى، وضع هوشى، عوامل اجتماعى، عوامل خانوادگى، عوامل اتفاقى، رقابتها، منعها و... كه در اینجا به مواردى از آن اشاره مى كنیم. الف) وراثت تحقیقات برخى از صاحبنظران نشان داده است كه حدود چهل درصد وسواسی ها، این بیمارى را از والدین خود به ارث بردهاند، اگرچه گروهى دیگر از محققان جنبه ارثى بودن آن را محتمل دانسته و قایل شدهاند، انتقال زمینههاى عصبى مى تواند ریشه و عاملى در این راه باشد. ب) تربیت در این مورد مباحثى قابل ذكرند كه اهم آنها عبارت اند از: دوران كودكى:اعتقاد گروهى از محققان این است كه پنجاه درصد وسواسهاى افراد در سنین جوانى و پس از آن از دوران كودكى پایه گذارى شده و تاریخچه زندگى آنها حاكى از دوران كودكى ویژهاى است كه در آن كشمكشها و مقاومتها و سرسختىهاى فوق العاده وجود داشته و كودك در برابر خواسته هاى بزرگتران تاب مقاومت نداشته است. شیوه تربیت:در پیدایش و گسترش وسواس، براى شیوه تربیت والدین نقش فوق العادهاى را باید قایل شد. بررسی ها نشان مى دهد مادران حساس و كمال جو به صورتى ناخودآگاه زمینه را براى وسواسى شدن فرزندان فراهم مى كنند و مخصوصاً والدینى كه رفتار طفل را براساس ضابطه خود به صورت دقیق مى خواهند و انعطاف پذیرى كمترى دارند در این زمینه مقصرند. تربیت خشك و مقرراتى در پیدایش و گسترش این بیمارى زیاد مؤثر است. نحوه از شیر گرفتن كودك به صورت ناگهانى، گسترش آموزش مربوط به نظافت و طهارت و كنترل كودك در رفتار مربوط به نظم و تربیت و دقت او هم در این امر مؤثر است. تحقیر كودك:عدهاى از بیماران وسواسى كسانى هستند كه دائما این عبارت به گوششان خورده است كه: آدم بى عرضهاى هستى، لیاقت ندارى، در خور آدم نیستى، به درد زندگى نمى خورى... و از بابت عدم لیاقت خود توسط والدین، مربیان، خواهران، و برادران ارشد سركوفت شنیده و تنبیه شدهاند. این گونه برخوردها بعداً زمینه را براى ناراحتى عصبى و یا وسواس آنها فراهم كرده است. ناامنىها: پارهاى از تحقیقات نشان دادهاند برخى از آنها كه دوران حیات كودكى آشفتهاى داشته و با ترس و ناامنى همساز بودهاند بعدها به چنین بیمارى دچار شدهاند. آنها در مرحله كودكى وحشت از آن داشته اند كه نكند كار و رفتارشان مورد تأیید والدین و مربیان قرار نگیرد. اینان در دوران كودكى براى راضى كردن مربیان خود مى كوشیدند و سعى داشتهاند كه دقتى افراطى درباره كارهاى خود روا دارند و در همه مسائل، با باریك بینى و موشكافى وارد شوند. منعها: گاهى وسواس فردى بزرگسال نشأت گرفته از منعهاى شدید دوران كودكى و حتى نوجوانى و جوانى است. مته بر خشخاش گذاردن والدین و مربیان، ایرادگیری هاى بسیار، توقعات فوق العاده از زیر دستان، اگر چه ممكن است كار را برطبق مذاق خواستاران پدید آورد، معلوم نیست عاقبت خوش و میمونى داشته باشد. خانواده افراد وسواسى: بررسی ها نشان دادهاند: اغلب وسواسى ها والدین لجوج داشته اند كه در وظیفه خواهى از فرزندان، سماجت بسیار نشان مى دادهاند. ایرادگیر و عیب جو بودهاند؛ اگر مختصر لغزشى از فرزندان خود مى دیدند، آن را به رخ فرزندان مىكشیدند. خسیس و ممسك بودهاند به طورى كه كودك براى دستیابى به هدفى ناگزیر به اصرار بوده است و بالاخره افرادى كم گذشت، طعنه زن، و ملامتگر بودهاند و كودك سعى مى كرده خود را در حضور آنها دائماً جمع و جور كند تا سرزنش نشود. درمان براى درمان مى توان از راه و رسم ها و وسایل و ابزارى استفاده كرد كه یكى از آنها تغییر محیطى است كه بیمار در آن زندگى مىكند. تغییر آب و هوا: دور ساختن بیمار از محیط خانواده، و اقامت او در یك آسایشگاه و واداشتن او به زندگى در یك منطقه خوش آب و هوا براى تخفیف اضطراب و درمان بیمار اثرى آرامش بخش دارد و این امرى است كه اولیاى بیمار مى توانند به آن اقدام كنند. تغییر شرایط زندگى:از شیوههاى درمان این است كه زندگى بیمار را به محیطى دیگر بكشانیم و وضع او را تغییر دهیم. او را باید به محیطى كشاند كه در آن مسئله حیات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد و بناى اصلى شخصیت او از دستبردها دور و در امان باشد. بررسی هاى تجربى نشان مى دهند كه در مواردى با تغییر شرایط زندگى و حتى تغییر خانه و محل كار و زندگى، بهبود كامل حاصل مىشود. ایجاد اشتغال و سرگرمى: تطهیرهاى مكرر و دوبارهكارىها بدان خاطر است كه بیمار وقت و فرصت كافى براى انجام آن در خود احساس مى كند و وقت و زمانى فراخ در اختیار دارد. بدین سبب ضرورى است در حدود امكان سرگرمى او زیادتر گردد تا وقت اضافى نداشته باشد. اشتغالات یكى پس از دیگرى او را وادار خواهد كرد كه نسبتبه برخى از امور بىاعتماد گردد، از جمله وسواس زندگى در میان جمع خود. زندگى در جمع:فرد وسواسى را باید از گوشه گیرى و تنهایى بیرون كشید. شیوههاى اخلاقى: رودربایستىها و ملاحظات فیمابین كه هر انسانى به نحوى با آن مواجه است تا حدود زیادى سبب تخفیف این بیمارى مى شود. طرح سؤالات انتقادى توأم با لطف و شیرینى، به ویژه از سوى كسانى كه محبوب و مورد علاقه بیمارند در امر سازندگى بیمار بسیار مؤثر است و مى تواند موجب پیدایش تخفیف هایى در این رابطه شوند و البته باید سعى بر این باشد كه «انتقاد» به «ملامت» منجر نشود و روح بیمار را نیازارد. احیاى غرور بیمار در مواردى بسیار سبب درمان و نجات او از عوامل آزار دهنده و خفت و خوارى ناشى از پذیرش رفتارهاى ناموزون وسواسى است و به بیمار قدرت مى دهد. باید گاهى غرور فرد را با انتقادى ملایم زیر سؤال برد و با كنایه به او تفهیم كرد كه عُرضه اداره و نجات خویش را ندارد تا او بر سر غرور آید و خود را بسازد. باید به او القا كرد كه مى تواند خود را از این وضع نجات دهد. همچنین باید به بیمار اجازه داد كه درباره افكار خود اگر چه بى معنى است صحبت كند و از انتقاد ناراحت نباشد. تنگ كردن وقت: بیش از این هم گفته ایم كه گاهى تن دادن به تردیدها ناشى از این است كه بیمار خود را در فراخى وقت و فرصت ببیند و براى درمان ضرورى است كه در مواردى وقت را بر فرد وسواسى تنگ كنند. در چنین مواردى لازم است با استفاده از فنون و شیوههایى او را به كارى مشغول دارید و به امر و وظیفه اى وادار نمایید تا حدى كه وقتش تنگ گردد و ناگزیر شود با سر هم كردن عمل و وظیفه كار و برنامه خود را اگرچه نادرست است سریعاً انجام دهد. تكرار و مداومت در چنین برنامه اى در مواردى مىتواند به صورت جدى در درمان مؤثر باشد. زیر پا گذاردن موضوع وسواس: در مواردى براى درمان بیمار چارهاى نداریم جز این كه به او القا كنیم به قول معروف به سیم آخر بزند، حتى با پیراهنى كه او آن را نجس مى داند و یا با دست و بدنى كه او تطهیر نكرده مى شمارد و به نماز بایستد و وظیفه اش را انجام دهد. به عبارت دیگر بیمار را واداریم تا همان كارى را كه از آن مى ترسد انجام دهد. تنها در چنین صورتی است كه در مى یابد هیچ واقعه اى اتفاق نمى افتد. شیوههاى اصولى در درمان وسواس روان پزشكى: اگر رفتار و یا عمل وسواسى شدید شود نیاز به متخصص روانى و درمانگرى است كه در این زمینه اقدام كند. كسى كه تعلیمات تخصصى و تحصیلى اش در روان پزشكى او به او اجازه مى دهد كه براى شناخت ریشه بیمارى و درمان بیمار اقدام نماید و دائما در رابطه با خود هم اقداماتى بعمل آورده و لااقل حدود ساعتى هم در رابطه با شناخت خویش گام برداشته است. اینان اجازه دارند كه در موارد لازم نسخه بنویسند و یا داروهایى تجویز كنند و یا شیوههاى دیگرى را که براى درمان لازم مى بینند به كار گیرند. گاهى لازم است كه بیماران را در مؤسسات روان پزشكى یا در بیمارستانها به طرق روانكاوى و رواندرمانى درمان نمایند و در موارد ضرور باید آنها را بسترى نمود. درمان بیمارى براى برخى از افراد بسیار ساده و آسان و براى برخى دیگر بسیار سخت است؛ به ویژه كه شرایط اقتصادى و اجتماعى بیمار هم در این امر مؤثر است. روان درمانى: این هم نوعى درمان است كه توسط روانكاو یا روان شناس صورت مى گیرد و آن یك همكارى آزاد بین بیمار و درمان كننده مبتنى بر اعمال متقابل است كه براساس روابطى نسبتاً طولانى و طبق هدف و برنامه ریزى مشخصى به پیش مى رود. درمان اختلال به صورت مكالمه و صحبت و یا هر شیوه مفیدى كه قادر به اصلاح زندگى روانى فرد باشد انجام مى گیرد. در این درمان گاهى هم ممكن است از دارو استفاده شود. البته اصل بر این است كه براساس شیوه مصاحبه و گفتگو زمینه براى یك تحول درونى فراهم شود. اصولى در روان درمانى: در روان درمانى افراد، همواره سه اصل مورد نظر است و مادام كه به این جنبهها توجه نشود امكان اصلاح و درمان نخواهد بود. اصلاح محیط: و غرض محیط زندگى بیمار، توجه به امنیت آن، بررسى اصول حاكم بر جنبه هاى محبتى و انضباطى، نوع روابط و معاشرت ها، فعالیت هاى تفریحى، گردش ها، تلاش هاى جمعى، مشاركت ها در امور،... است. ارتباط خوب و مناسب:در روان درمانى آنچه مهم است، داشتن و یا ایجاد روابط خوب و مناسب همدردى و همراهى، كمك كردن، دادن اعتبار و رعایت احترام، وانمود كردن حق به جانبى براى بیمار، تقویت قدرت استدلال، بیان خوب، خوددارى از سرزنش و... است. روانكاوى و روان درمانى: كه در آن تلاشى براى ریشه یابى، ایجاد زمینه براى دفاع خود بیمار از وضع و حالات خود، گشودن عقدهها، توجه دادن بیمار به ریشه و منشاء اختلال خود، القائات لازم و... است.
اختلال خـُلقی یا بیماری عاطفی چیست؟ گروهی از ناراحتی ها و بیماری های روانی را اختلالات خلقی می گویند. تقریباً این نوع اختلالات و مشكلات روانی از شایعترین انواع ناراحتی های روانی است كه در تمام سنین دیده می شود . این اختلالات روانی ممكن است از خفیف ترین شكل آن مثلاً یك نوع افسردگی خیلی ساده و جزئی و گذرا باشد یا از نوع حالت های خیلی شدید ، پیشرفته ، طولانی و عود كننده. این گروه از بیماری های روانی ممكن است با علت شناخته شده و معلوم عارض شود. مانند افسردگی های شدید به دنبال از دست دادن عزیزان یا اتفاقات ناگوار و یا ورشكستگی های مالی. اختلالات خُـلقی شامل بیماری های زیر می باشد مانند: افسردگی ،اضطراب و ، اختلالات دو قطبی خـُلق متغیر و افسرده و یا شاد اصولاً خـُلق در افراد سالم و نرمال ، در حالت معمول و طبیعی قابل كنترل توسط خود فرد است ولی چنانچه خُـلق توسط شخص ، غیر قابل كنترل باشد تغییر خلق عارض می شود . اگر خلق بالاتر از حد متعادل برود حالت سرخوشی ، و اگر از حد متعادل پایین تر بیاید افسردگی عارض می شود . پس شخص عادی قادر به كنترل عواطف خود است ولی فرد بیمار، اختیار و كنترل بر عواطف خود ندارد. البته ممكن است علائمی كه در افزایش خلق یعنی حالات سرخوشی ، و علائمی كه در كاهش خلق یا افسردگی ذكر شد در یك فرد ، در ادوار مختلف زندگی مشاهده شود كه البته این دو گروه ، علائم هم زمان نمی باشند . ممكن است هر تعداد از علائم در دوره ای مخصوص به خود ، در فرد ظاهر شود یعنی تعدادی از علائم ، مربوط به بالا بودن خـُلق در حالت سرخوشی ، و گروهی از علائم مربوط به پایین بودن خلق یا حالت افسردگی در فرد مشاهده شود واگر در فردی این حالات به تناوب عارض شود و عود كننده باشد این حالت را اختلال خـُلقی دو قطبی – یا خـُلق ادواری می نامند كه مرحله شدید آن را در گذشته \\"جنون ادواری\\" می گفتند. میزان شیوع اختلالات خلقی اختلالات خلقی بخصوص افسردگی ، از شایعترین بیماری های روانی است ، به طوری كه احتمال بروز آن برای خانم ها حدود 20% و برای آقایان 10% است و احتمال بروز نوع دو قطبی برای مردها و زن ها در حدود 1% است . البته در خانم ها كمی بیشتر از آقایان می باشد. از نظر ارثی در خانواده هایی كه یكی از بستگان آنها دچار این بیماری هستند، احتمال بروز آن بیشتر می شود. در دوقلوها و بخصوص در دوقلوهای یك تخمی این احتمال بیشتر می شود. اگر یكی از والدین ، مبتلا به بیماری اختلال خلقی باشد احتمال بروز در هر یك از فرزندان آنها 27% است و اگر، هم پدر و هم مادر گرفتار باشند این میزان حدوداً به دو تا سه برابر افزایش می یابد. علت شناسی علت را در این بیماری ، نظریه های بیولوژیك ذكر می كنند كه خود شامل عامل توارث مثل اكثر بیماری ها و عامل روانی اجتماعی ، اختلالات بیوشیمیایی است ؛ مثلاً اختلال در ترشح برخی از ترشحات سلول های عصبی مغز كه در انتها و فواصل اتصالات آنها وجود دارد . این ترشحات عامل اصلی نقل و انتقال پیام ها و تحریكات عصبی از رشته های عصبی است مانند ترشح نوراپی نفرین و سروتونین . بیش از همه ، این دو عامل در فیزیوپاتولوژی اختلالات خلقی مطرح است ، به طوری كه بیماران افسرده دچار كمبود نسبی سروتونین مغز هستند. از دیگر مسائل برانگیزاننده اختلالات خلق ، تعادل آب و الكترولیت ها است. از عوامل دیگر ، اختلالات عصبی – غددی است كه ناشی از ناهنجاری های قسمت هایی از مغز است.
افسردگی چیست؟ افسردگی بیماری بسیار شایع عصر ماست. و در تمامی جهان روندی فزاینده دارد. این در حالی است كه حدود نیمی از مبتلایان به افسردگی یا از بیماری خود بی خبرند یا بیماری آنها چیزی دیگر تشخیص داده شده است. افسردگی یك بیماری اختصاصی نیست بلكه در تماما سنین و همه نژادها، هم در زنان و هم در مردان ظاهر می شود. افسردگی بیماری ساده ای نیست بلكه انواع گوناگون دارد به طوری كه در بعضی افراد به صورت هایی ظاهر می شود كه ما عموماً آنها را افسردگی نمی شناسیم. افسردگی پس از آنكه درمان شد غالباً باز می گردد. افسردگی مسائل گوناگونی به همراه دارد. غیراز مسائل پزشكی و اندوه كه بسیار شایع است، فرد مبتلا به افسردگی خود را در كارها مورد تبعیض و از نظر اجتماعی مطرود و حتی منفور خانواده خودش می بیند. گاهی انزوای همراه افسردگی، بیمارانی را كه وضعی درمان پذیر دارند به دوری از مردم یا به سوی مرگ سوق می دهد. املاك های تشخیص افسردگی عبارت اند از: - افسرده بودن خلق و خوی در بیشتر روزها، تقریباً هر روز - كاهش آشكار علاقه یا میل به هر نوع فعالیت در زندگی - كاهش یا افزایش قابل توجه وزن بر اثر كاهش یا افزایش اشتهای غذا خوردن - بی خوابی یا پرخوابی در غالب شب ها - افزایش یا كاهش اعمال روانی حركتی یا فعالیت های ذهنی - خستگی یا كاهش انرژی - احساس بی ارزشی یا گناهكار بودن - كاهش توان اندیشیدن یا تمركز ذهن و تصمیم گیری - اندیشیدن به مرگ ( نه ترسیدن از آن) و به خودكشی، بدون داشتن طرحی برای آن ، یا اقدام به خودكشی با طرحی از پیش ریخته. داشتن حداقل پنج علامت یاد شده برای ابتلا به افسردگی كبیر كافی است. ولی علامات مرضی یك و دو باید جزء آن علامت باشند. افسردگی نمی تواند واكنش معمولی مرگ یك عزیز باشد. همه افراد مبتلا به افسردگی تمام علامات مرضی این بیماری را ندارند و شدت علامات مرضی در افراد مختلف متفاوت است. انواع افسردگی افسردگی اقسام گوناگون دارد، شایع ترین آن افسردگی كبیر است كه فرد مبتلا به آن گاهی شاد و خوشدل و موقتاً فعال می شود. نوعی از افسردگی كبیر به افسردگی مالیخولیایی موسوم است كه بیمار هیچ گاه از چیزی دلخوش نمی شود در حدود 15 درصد مبتلایان به افسردگی كبیر دچار افسردگی اوهام اند كه معمولاً با خلق و خوی اندوهگین همراه است. مثلاً خود را گناهكار و غیر قابل بخشش تصور می كنند. در حدود 15 درصد مبتلایان به افسردگی كبیر نیز دچار روان پریشی می شوند. نوع دیگری از افسردگی وجود دارد به نام \\\\\\\\\\\\\\"افسردگی غیرمعمول\\\\\\\\\\\\\\" كه بر خلاف اسمش شایع است. علامات مرضی آن عكس علامات مرضی افسردگی معمولی است كه مبتلایان كم می خوابند و كم می خورند. مبتلایان به افسردگی غیر معمول زیاد می خوابند و زیاد می خورند و به سرعت اضافه وزن پیدا می كنند. به قول یكی از متخصصان برجسته بیماری افسردگی ( دونالد كلاین)، افسردگی غیر معمول، \\\\\\\\\\\\\\"مزمن\\\\\\\\\\\\\\" است نه\\\\\\\\\\\\\\" دوره ای\\\\\\\\\\\\\\" ؛ از بلوغ آغاز می شود و بیماران نسبت به همه امور كم توجه اند. نوع دیگرافسردگی، روان رنجوری است كه عموماً حدود دو سال طول می كشد و علامات مرضی آن خفیف تر از افسردگی كبیر است ولی همواره احساس ناراحتی می كنند. شیوع افسردگی در قرن بیستم به خصوص بعد از دو جنگ جهانی بیشتر شده است، علت آن را مصرف دارو و الكل، افزایش استرس و كاهش اشتغال گفته اند ؛ علت دیگر افزایش افسردگی تغییرات اساسی اجتماعی است. گروهی از روان شناسان بر این باورند كه جامعه كنونی، كانونی ناسالم در درون افراد به وجود آورده و آنها را بیش از اندازه به رضایت خاطر و شكست های شخصی وابسته كرده است.
افسردگی كبیر بیشتر در دهه های سوم و چهارم زندگی ظاهر می گردد و در غالب افراد بین شش ماه تا یك سال، حتی بدون درمان رفع می شود ؛ ولی اگر درمان شود بعد از چند هفته از بین می رود. بازگشت افسردگی در بیش از نیمی از افراد ظرف دو سال بعد از رویداد نخستین رخ می دهد. خطر افسردگی با تعداد بازگشت ها افزایش می یابد. بدین معنی كه بعد از دو بازگشت، هفتاد در صد و بعد از سه بازگشت به نود درصد می رسد. عوامل زیر خطر بازگشت افسردگی را افزایش می دهند: اگر نخستین افسردگی پیش از بیست سالگی رخ داده باشد و سابقه خانوادگی موجود باشد؛ اگرنخستین افسردگی شدید باشد و دیر به درمان اقدام شده باشد؛ اگر بیماری روانی دیگری نیز وجود داشته باشد؛ اگر فرد نسبت به استرس ها یا دیگر عوامل اجتماعی آسیب پذیرتر باشد؛ اگر فرد از افسردگی قبلی كاملاً بهبود نیافته باشد؛ اگر افسردگی در اواخر عمر رخ داده باشد؛
استفاده از داروهاي روانپزشكي و داروهاي اعصاب اعتياد آور نيست و در بيمار ايجاد وابستگي دارويي نميكند. متأسفانه در بين مردم اين ذهنيّت وجود دارد كه استفاده از هر نوع داروي روانپزشكي اعتياد آور است.اين درحالي است كه استفاده از داروهاي اعصاب اگر همچون ديگر داروهاي درماني زير نظر پزشك تجويز شوند و مورد استفاده بيمار قرار گيرند به هيچ وجه اعتياد آور نيستند. ترس مردم از مراجعه به روانپزشكان ترس از استفاده از داروهاي روانپزشكي است در صورتي كه اين داروها از جمله داروهاي افسردگي اصلا اعتياد ندارند.
امروزه با پيشرفتهايي كه در علم روانپزشكي به وجود آمده است داروهاي بسيار مؤثر و تخصصي به وجود آمده است به اين صورت كه هر دارويي به منظور درمان بيماري خاصي كارايي دارد. تصوّر اينكه هر نوع داروي روانپزشكي صرفاً حالت مسكن و آرام بخشي دارد ذهنيت درستي نيست و لازم است در اين زمينه اطلاعات و آگاهيهاي مردم را افزايش يابد. استفاده از داروهاي روانپزشكي ايجاد اعتياد در بيمار نميكند و عوارض استفاده از آنها هم به آن صورتي كه افراد تصور ميكنند نيست.
بیوفیدبک چیست ؟ فعاليتهاي خودکاري در بدن ما جريان دارد دارد که از حوزه آگاهي ما بدور است. براي مثال ما به اينکه چگونه نفس بکشيم يا ضربان قلبمان چگونه باشد فکر نميکنيم بلکه اين امر بطور طبيعي و خودکار صورت ميگيرد. بيوفيدبک روشي است براي اينکه ياد بگيريم چگونه فعاليتهايي که بدن ما بطور طبيعي و خودکار انجام ميدهد مثل ضربان قلب، تنش ماهيچهاي ، الگوي تنفس و دماي پوست را کنترل کنيم.در حقيقت با بيوفيدبک ميآموزيم بطور ارادي فعاليتهاي بدنيمان را بوسيله فيدبکي از فرايندهاي فيزيولوژيکي تغيير دهيم. بيوفيدبک ابزاري براي کنترل فرايندهاي بدني به منظور افزايش آرميدگي(ريلکسيشن)، کاهش درد و افزايش سطح سلامت مي باشد.
بيوفيدبک فرايند خودتنظيمي است. ما از طريق فرايند هاي شرطي سازي، اصلاح رفتار و مکانيزم هاي سازگاري به خود تنظيمي اين فعاليتهاي بدني ميپردازيم. با استفاده از اين تکنيک هاي خود تنظيمي فرد ميتواند ياد بگيرد تا پاسخ هاي خاص بدن مانند رهايي از تنش ماهيچه اي ، کاهش فشار خون و سردرد را تغيير دهد. بيوفيدبک، کارکردي را هدف قرار مي دهد( گرم کردن دست در بيوفيدبک حرارتي و تنش عضلاني در برق نگاري ماهيچه اي) و فيدبک مداومي ( تصويري و شنيداري) را در خصوص آن کارکرد به بيمار ارائه مي دهد. با اين فيدبک هاي مداوم که بوسيله کامپيوتر و از طريق آزمايش و خطا فراهم مي شوند بيماران ياد مي گيرند کارکردهاي موردنظر را کنترل کنند. پس از مدتي بيمار بدون استفاده از اين فيدبک ها قادر به کنترل اين کارکردها خواهند بود. نوروفيدبک چيست ؟ نوروفيدبك نوعي بيوفيدبك است كه در آن از امواج مغزي به عنوان بازخورد استفاده ميشود. بيوفيدبك يا پسخوراند زيستي با بكارگيري مفاهيمي از علوم مختلف در دهه 1950 مورد استفاده قرار گرفته و به تدريج رواج يافت و نهايتاً در 1969 به اين نام شناخته شد. ايدههاي متعددي از علوم مختلف منجمله يافتههاي مطالعاتي كه در زمينه شرطيسازي دستگاه عصبي خودكار مركزي، سايكوفيزيولوژي، رفتار درماني، راهبردهاي كنترل استرس، مهندسي پزشكي و سايبرنتيك انجام يافته به پرورش مدل كاربردي بيوفيدبك و شكلگيري آن به شكل امروزي كمك كرده است. اما اصليترين حوزه تعريفكننده بيوفيدبك علم سايبرنتيك ميباشد كه به طور مستقيم به تعريف پردازش اطلاعات و ارائة فيدبك در سيستمهاي گوناگون ميپردازد. طبق يكي از اصول پايه سايبرنتيك، فرد نميتواند متغيري را كنترل نمايد مگر اطلاعات لازم از آن متغير را دريافت نمايد. اين اطلاعات را فيدبك مينامند. اصل ديگري نيز بيان ميدارد كه وجود بيوفيدبك يادگيري را ممكن ميسازد. در بيوفيدبك كاربردي هدف اصلي بالابردن آگاهي شخص نسبت به آنچه در بدن و حتي مغزش به وقوع ميپيوندد و افزايش قدرت كنترل بر آن است. با ارائه اين تكنيك افراد فيدبكهاي واضح و مستقيمي را از سيستم فيزيولوژيشان دريافت ميدارند كه به آنها در كنترل عملكرد اين سيستم كمك مينمايد. نوروفيدبك به عنوان شكلي از بيوفيدبك است. نوروفيدبك مانند آيينهاي، كم و كاستيهاي مغز را به خودش نشان ميدهد. اين دستگاه ميتواند هريك از امواج را اندازهگيري كرده و كم و زياد شدنش را در قالب بازي يا فيلم انعکاس مي دهد .مغز با آگاهي از وضعيت مختلف امواج مغزي، در واقع از وضعيت عملكرد خودش آگاه ميشود و وقتي سعي ميكند تا هر موج را به اندازه مطلوب برساند در واقع سعي در اصلاح عملكرد خودش كرده است. كمكم مغز اين كار را كاملاً فراگرفته و خودتنظيمي را ميآموزد. يعني ميتواند بدون كمك دستگاه، خودش را تنظيم كند. نوروفيدبک روشي ايمن و بدون درد است كه در طي آن حسگرهايي كه الكترود ناميده ميشوند، به سر بيمار متصل ميگردد. در نوروفيدبك، براساس پروتكلهاي مشخص، بازخوردهاي مناسب در جهت رفع نابهنجاري امواج مغزي به بيمار ارائه ميشود. اطلاعات دريافتي توسط دو مانيتور جداگانه در اختيار بيمار و درمانگر قرار ميگيرند. در اين حالت هم بيمار و هم درمانگر قادر خواهند بود امواج مغزي بيمار را مشاهده كنند. در نتيجه فرايندهاي ناهشيار و غير ارادي (فعاليت امواج مغزي)، براي بيمار كاملاً محسوس ميگردد (از طريق مشاهده آنها در كامپيوتر) و بيمار با كمك درمانگر و ارائه محركهاي ديداري-شنيداري قادر خواهد بود امواج نابنهجار را دستكاري كرده و در طي جلسات درمان آنها را به حالت بهنجار تبديل كند. در رايجترين روش مورد استفاده براي نوروفيدبك، بيمار در مانيتور خود يك بازي ويديوئي انجام ميدهد. البته بر خلاف بازيهاي رايج بيمار نبايد از دست خود استفاده كند بلكه اين كار را از طريق الگوي امواج مغزي خود انجام ميدهد. درمانگر در طول درمان امواج مغزي و تحليل هاي صورت گرفته از آنها را در مانيتور خود مشاهده ميكند و جريان بازي را به گونهاي هدايت ميكند تا الگوي مناسب و بهنجار امواج مغزي فعال گردد. ايده اصلي درمان اين است كه مغز با مشاهده نابهنجاري امواج خود، ياد ميگيرد خود را اصلاح نمايد. اين امر در روند درمان و بر اساس اصول يادگيري صورت ميگيرد.
آیا پس از اتمام دوره استفاده از نوروفیدبک علائم و مشکلات دوباره بر میگردند؟
مانند هر درمانی کامل کردن دورۀ درمان با نوروفیدبک بسیار مهم است و ناقص گذاشتن درمان، سبب عود علائم میگردد. در مورد نوروفیدبک باید به خاطر داشت که این روش درمانی در واقع نوعی یادگیری است، و مغز یاد میگیرد که چطور به تنظیم خود پرداخته و نقائص عملکردی خود را برطرف کند.همچنانکه رانندگی را یاد میگیریم و آن را فراموش نمیکنیم، این یادگیری هم فراموش نمیشود. در حقیقت مغز مهارت جدیدی به دست آورده است. البته برای داشتن یک درمان کامل، علاوه بر رعایت ترتیب جلسات و کامل کردن آنها، همکاری خانواده و عمل به کلیه دستورات و راهنماییهای درمانگر ضروری است. در پژوهش طولی در کشور آمریکا، ماندگاری اثرات درمان نوروفیدبک، تا ده سال پس از درمان، در کودکان بیش فعال گزارش شده است. عوارض جانبی نوروفیدبک چه میباشند؟ در نوروفیدبک به مغز آموزش خود تنظیمی داده میشود، و هیچگونه ماده خارجی وارد بدن نمیشود و کلاً مداخلهای صورت نمیگیرد؛ لذا هیچگونه عوارض و خطری به دنبال ندارد. آیا درمان با نوروفیدبک قطعی است؟ تقریباً در هیچ بیماری و درمانی نمیتوان قول درمان قطعی را داد. میدانیم که نتیجه مناسب گرفتن از درمان به شرایط گوناگونی بستگی دارد از آن جمله میتوان به نوع و شدت بیماری، زمان اقدام به درمان، میزان همکاری فرد و خانوادۀ او با تیم درمانی، رعایت تمام نکات مربوط به درمان صحیح از جانب فرد و درمانگر و .... اشاره کرد. با توجه به اینکه به جنبههای گوناگون مشکل و بهبود آن توجه شده و برنامه درمانی جامعی مطابق با مطالعات صورت گرفته در مراکز معتبر جهانی تنظیم گشته، انتظار میرود بهترین و کاملترین نتایج حاصل شود. چه تعداد جلسه برای درمان نیاز است؟ نوروفیدبک نوعی یادگیری است و مانند همۀ یادگیریها تفاوتهای فرد در آن نقش دارد. برخی سریعتر یاد میگیرند و برخی دیرتر. همانطور که کسی رانندگی را چند روزه یاد میگیرد و شخص دیگر در طی چند ماه.تعداد جلسات درمان 40 جلسه است که با توجه به توضیحی که در ابتدا داده شد ممکن است تغییر کند. بيماريهاي قابل درمان با نوروفيدبك - بيشفعالي/ كمبود توجه (ADHD): بيش از هر بيماري ديگري، براي درمان ADHD از نوروفيدبك استفاده شده است. مطالعات و تحقيقات مختلفي تأثير اين درمان را بر ADHD ثابت كردهاند.چندين درمانگر مجرب اظهار داشتند 85-80% بيماران مبتلا به ADHD به وسيله نوروفيدبك بهبودي كامل يافتند. - اضطراب (Anxiety) : بسياري از متخصصان، به كارگيري نوروفيدبك به منظور درمان اضطراب را يكي از عمدهترين موارد و زمينههاي استفاده از نوروفيدبك ميدانند. اكثر آنها معتقدند اضطراب يكي از اولين بيماريهايي بود كه به نوروفيدبك پاسخ داد. نتايج پژوهشي نشان ميدهد كه در حدود 90-80 % از بيماران اضطرابي با اين روش درمان شدهاند. برخي از اختلالات اضطرابي كه با اين روش درمان ميشوند، عبارتند از: اختلاس وسواس فكري ـ عملي (OCD)، حملات هراس (Panic)، فوبيها (Phobias) و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD). - اختلالات يادگيري (learningDisorder): اين اختلالات در سنين دبستان شايع هستند. در اين نوع اختلالات عليرغم هوش نرمال و عدم وجود نقص حسي، كودك در يادگيري مشكل دارد. اين اختلالات موارد زير را در بر ميگيرد: نقص توانايي براي شناخت واژهها، خواندن كند و نادرست، مشكل در فهميدن و نام بردن اصطلاحات رياضي، عملها و مفاهيم، و گروهبندي ارقام، رعايت مراحل رياضي، شمارش، جدول ضرب و نيز مشكل در يادگيري نوشتن لغات و جملات. در درمان اين اختلالات نوروفيدبك تحول بزرگي ايجاد كرده است. در مورد اختلالات يادگيري، نوروفيدبك به تنهايي پاسخگوست و نيازي به درمان مكمل ندارد. معمولاً با كامل كردن يك دوره درماني، بهبودي ثابتي حاصل ميشود. تأثير اين روش در چندين پژوهش علمي و معتبر نيز تأييد شده است . - اختلالات خواب (SleepDisregulation): اولين تغييراتي كه مراجعين عموماً بعد از شروع درمان با نوروفيدبك مشاهده ميكنند، تغيير و تنظيم خوابشان است. بنابراين از نوروفيدبك هم در درمان اختلالات خواب نيز مي توان استفاده كرد. - صرع، ضربه سر و سكته مغزي (Seizure, Head Injury, Cerebral apoplexy): در انواع صرع و در مواردي كه داروها مؤثر نبودهاند و بيماري بسيار مزمن و غيرقابل كنترل بوده است، نوروفيدبك در درمان 70 تا 90% از بيماران موفق بوده است. در اكثر موارد نوروفيدبك بايد با دارو درماني همراه باشد، اما حدود 20% از بيماران ميتوانند مصرف دارو را پس از درمان با نوروفيدبك قطع كنند . تأثيراتي از اين درمان در موارد ضربه به سر و سكته مغزي نيز گزارش شده است. - دردهاي مزمن و سردردهاي ميگرني (chroniapain, Migraines): درمانگران و پزشكاني كه از نوروفيدبك براي درمان دردهاي مزمن و سردردهاي ميگرني استفاده كردهاند، اعلام كردند كه وقوع و شدت حملات ميگرن در اكثر موارد با استفاده از اين روش كاهش مييابد و حتي از بين ميرود .در دردهاي مزمن نيز نوروفيدبك به كاهش درد و كنترل آن (حتي در موارد خيلي شديد) كمك كرده است. - افسردگي (Depression): در مورد بيماران مبتلا به افسردگي اساسي (Major Depression) كه هيچ درماني براي آنها كارساز نبوده، نوروفيدبك در اغلب موارد نتيجه بخش بوده است. در برخي از كشورها يكي از بهترين و معمولترين درمانها براي افسردهخويي (Dysthymia) [افسردگي خفيفي كه بيش از 2 سال دوام دارد، اما زندگي فرد را مختل نميكند]، نوروفيدبك است. - سوءمصرف مواد (substance abuse): مطالعات نشان داده است كه در مقايسه با درمانها براي ديگر اعتياد، درمان با نوروفيدبك از بسياري از روشهاي ديگر موفقتر بوده است. علاوه بر اين درمان با اين روش وسوسه و ولع فرد را كاهش ميدهد و در درازمدت احتمال عود و بازگشت را پايين ميآورد .از طريق نوروفيدبك ميتوان تمامي موارد اعتياد و نيز سوءمصرف الكل را درمان كرد.
انسانها در گروههای اجتماعی متنوعی زندگی میکنند و فعال هستند. در این شرایط عجیب نیست که بسیاری از مسائل احساسی و عاطفی آنها از روابط مخدوش شده این گروهها ناشی میشود. با پی بردن به اهمیت روز افزون روابط اجتماعی و میان فردی در سالهای اخیر بجای توجه به عوامل درون شخصی توجه به عوامل حاکم میان افراد گروههای اجتماعی از اهمیت بیشتری برخوردار شده است. و بر این اساس در محیط بیمارستانهای روانی ، کلینیکها ، دفاتر مشاوره و روان درمانی و ... به شکل بندیهای گروهی توجه خاص مبذول میشود.
امروزه انواع شیوههای گروه درمانی از جمله متداولترین شیوههای روان درمانی هستند. در مقابل گروه درمانی ، روان درمانی انفرادی قرار دارد.
تاریخچه گروه درمانی
در گذشته مردم مشکلات روانی را به عنوان بیماری قبول نداشتند بلکه آن را نوعی جن زدگی می دانستند که در اثر بادهای بد و ارواح خبیثه و اجنه به وجود می آیند و فرد مبتلا تا پایان عمر با آن دست به گریبان خواهد بود و راه علاجی وجود ندارد. این بدبینی و باورهای غلط باعث شد مردم تصور کنند این قبیل بیماری ها از کنترل انسان خارج هستند. در آن دوران بیماران روانی را در دارالمجانین ها به غل و زنجیر می کشیدند و جن گیرها و جادوگران به حل این مسائل می پرداختند.
در قرن ۱۷ تا ۱۸ «پینل» غل و رنجیرها را از دست و پای این بیماران باز کرد، اما مدت ها زمان لازم بود تا بالاخره فروید در اوائل قرن بیستم گفت: این افراد بیمار هستند و بیماری آنها معلول علتی است که علت آن جن و اوراح خبیثه و... نیست. فروید علم روانکاوی را معرفی کرد و گفت می توان بسیاری از بیماری های روانی را درمان کرد. او به گونه ای کاشف ناخودآگاه بود و اساس نخستین روان درمان هایی که در قرن بیستم انجام می شد نیز ناخودآگاه بود. فروید معتقد بود افراد بشر به همه انگیزه های درونی کارهای خود آگاه نیستند.
در ابتدا روان درمانی فقط به صورت انفرادی انجام می شد اما از سال ۱۹۲۰ کم کم شیوه های مختلف گروه درمانی به وجود آمد. اولین گروه درمانی توسط یک پزشک آمریکایی به نام دکتر کلَت انجام شد. او که متخصص درمان مسلولین بود برای عده ای از بیماران خود به صورت گروهی کلاس هایی گذاشت و در مورد بیماری و مسائل بیماری آنها صحبت کرد. دکتر کلَت متوجه شد افرادی که در این گروه ها شرکت کرده اند روند سریع تر و بهتری در درمان دارند. از آن پس کم کم روش های مختلف درمان های گروهی مانند روان آموزش، روان نمایش و... متداول شد، اما مشهورترین روش های گروه درمانی مبتنی بر یافته های روانکاوی بود که بعد از جنگ جهانی دوم در انگلیس و آمریکا مرسوم گردید، این گروه ها اولین بار در ارتش انگلیس توسط بیام تشکیل شد. استفاده منظم از گروهها در روان درمانی پدیده نسبتا تازهای است. هر چند التیام یابی گروهی سابقهای به قدمت تاریخ دارد که نمونههای بارز آن را در تعالیم مذهبی میتوان مشاهده کرد. ژوزف پرات (1974) پزشک اهل بوستون را اغلب پدر گروه درمانی میدانند، در آغاز قرن بیستم ژوزف پرات مسأله گردهم آوری بیمارن معلول و آموزش جنبههای پزشکی بیماری آنها بطور دسته جمعی را مطرح ساخت. او صرف نظر از کار تعلیم ، فضایی گروهی بوجود آورد تا بیماران در سایه آن در مقام کمک متقابل به یکدیگر برآیند.
چندین سال بعد ، تعدادی از روانپزشکان آمریکایی نقطه نظرهای پرات را در زمینه درمان روانی بکار بردند. از جمله لازل و مارش که از یک شیوه آموزشی به صورت گروهی برای درمان ناخوشیهای دماغی استفاده میکردند. این شیوه به زودی منسوخ گردید و جای آنرا روان تحلیلی گران پر کردند. فروید شخصا به کار گروه درمانی نپرداخت، اما مقالاتی که در زمینه روان شناسی گروهی و تحلیل خود منتشر کرد، حاکی از اطلاع او از اهمیت پدیده گروهی بود.
آدلر شخصا از برنامههای گروه درمانی در مراکز هدایت کودکان و نیز معتادان به الکل استفاده نمود. جنگ جهانی دوم به گروه درمانی وسعت تازهای بخشید. گروه درمانی برای تودههای عظیم بیماران روانی که به ارتش بریتانیا فرا خوانده شده بودند، نقش مهم درمانی ایفا نمود. بیمارستان نظامی نورت فیلد بخصوص مرکز مهمی برای ابداع شیوههای مختلف گروه درمانی بود. از جمله سایر بانیان گروه درمانی در آمریکا میتوان به گروهی از روانشناسان اجتماعی به سرپرستی کورت لوین اشاره نمود.
چه مشکلاتی با استفاده از گروه درمانی میتوانند درمان شوند؟
مشکلات و مسائلی که با استفاده از گروه درمانی قابل هستند گسترش وسیعی دارند، از جمله مشکلات مرتبط به خود انگاره ، نداشتن احساس هویت ، عزت نفس و هدف و مقصود. مشکلات نشانهای شامل اضطراب ، افسردگی روان تنی ، عملکرد ضعیف شغلی ، برخورد غیر مؤثر با فشارهای روانی ، مشکلات عاطفی ، ناتوانی در ابراز اهمیت ، ناتوانی در کنترل احساسات ، پرخاشگری ، روابط اجتماعی نامناسب ، ناراحتی در مجمع ، ناتوانی در اعتماد به دیگران ، وابستگی شدید به دیگران ، ابراز وجود بیش از حد ، ناتوانی در برقراری ارتباط با جنس مخالف ، اعتیاد ، مشکلات زنانشویی مثل اختلافات و مشاجرات همسران و ... ویژگی افرادی که تحت گروه درمانی قرار میگیرند بسیار باید از انگیزه لازم برخوردار باشد، میل به تغییر داشته باشد و در راستای رسیدن به این هدف بکوشد. ورود به برنامه گروه درمانی باید داوطلبانه باشد و بیمار به صرف توصیه دوستان و اقوام و مسئولین روان درمانی به این کار وادار نشود. بیمار باید به گروه درمانی معتقد باشد و آنرا یک شیوه درمانی درست و مناسب بداند. معتقد باشد که گروه نیازهای او را برآورده میسازد و مفید واقع میشود. نظر به اینکه گروه درمانی اصولا فرآیند کلامی است، بیمار باید از مهارتهای کلامی و مفهومی کافی برخوردار باشد. در گروه درمانی برای بیماران شدیدا افسرده ، بیمارن مبتلا به اسکیزوفرنی حاد ، اختلال شخصیتهای پارانوئید ، اختلال شخصیت اسکیزوئید شدید ، اختلال شخصیت جامعه ستیز ، افراد مبتلا به بیمار انگاری و اختلال شخصیت خود شیفته در صورتی که گروه درمانی بلند مدت باشد، نمیتوانند مفید باشند.
مراحل طبیعی در فرآیند گروه درمانی
در آغاز تشکیل گروه ، گروه هنوز کاملا روشن نشده است. به درمانگر وابسته است چرا که درمانگر را بوجود آورده و ادامه فعالیت گروه به نظر اعضاء گروه به درمانگر ارتباط دارد. اعضاء گروه در انتظار راهنمایی و دستور العمل درمانگر هستند. در نظر آنها درمانگر شخصی با معلومات و متخصص است و اعضاء خود را وابسته به درمانگر احساس میکنند و نیز تلاش میکنند رفتارهای مناسب داشته باشند تا بتوانند در گروه ماندگار شوند، هر چند آگاهی کامل از اهداف گروه ندارند. در مرحله دوم وابستگی تغییر شکل میدهد و گروه یاد میگیرد که وابسته به درمانگر نباشد و مسئولیت پذیر باشد.
در مرحله سوم صمیمت بیشتری بین گروه ایجاد میشود. احساسات خود را بیان میکنند و واکنشهای مناسب در مقابل احساسات دیگران نشان میدهند. درمانگر در جلسه درمان حضور دارد، اما تنها اداره کننده جلسه نیست. سعی میکند به عنوان یک عضو گروه انسجام جلسه را حفظ کند. و از تکنیکهای مختلف در مورد اعضاء گروه و واکنشهای آنها استفاده کند. ممکن است گروه درمانگر جلسه را با خطاب گروهی آغاز کند و ادامه جلسه را با تشویق و باز خورد به اعضاء تداوم بخشد. هدف مشاوره، یادگیری در مورد عادات و الگوهای احساسی و رفتاری و چگونگی نقش آنها در مشكلات می باشد. در نتیجه می توانیم عادات و رفتارهای جدیدی را یاد بگیریم كه به موفقیت بیشتر ما كمك نمایند.
دفاتر مشاوره دانشگاهها, در اغلب مراكز , خدمات مشاوره گروهی نیز ارائه می دهند. هر گروه توسط یك روانشناس یا یك متخصص مشاوره هدایت می شود. بعضی از موضوعات ویژه این گروهها اضطراب امتحان یا اداره استرس می باشد. بعضی از گروههای مشاوره ای حالت عمومی داشته و به شركت كننندگان كمك می كند تعداد زیادی از مشكلات شخصی, شامل احساس افسردگی, اضطراب افراطی, نگرانی, مشكلات مربوط به احساس ارزشمندی و مشكلات ارتباطی را حل و فصل نمایند. [1]
اهداف گروهدرمانی
اهداف مشترک گروه، اعضای گروه را به هم پیوند داده و موجب انسجام و همبستگی آنان میگردد. رسیدن یا نرسیدن به هدف موجب دلگرمی و یا دلسردی اعضا میشود و در بقای گروه نقش مهمی ایفا میکند. تنوع در اهداف باعث تمایز گروهها از یکدیگر میشود. گروهدرمانی میتواند اهداف زیر را دنبال کند:
1. مشاهده و شناخت نحوه وجود و رابطه خود با اجتماع.
2. کمک به رشد شخصیت بیمار و افزایش اعتماد به نفس او.
3. افزایش بینش و آگاهی بیمار از طریق آشنایی با دوستان جدید و مشکلات آنها.
4. ارضاء شدن نیاز به حس قدرت.
5. کمک به بیماران برای انطباق با شرایط زندگی.
6. و بهبود بخشیدن روابط بیماران با اطرافیان و جامعه.[2]
چه چیزی در یك گروه مشاوره ای رخ می دهد؟
عموماً ، گروهها از ۴ الی ۸ نفر كه بطور منظم هفته ای یكبار به مدت ۱ تا ۵/۱ ساعت دور هم جمع می شوند, تشكیل می شود. حضور كامل در تمام جلسات از آغاز تا پایان هر جلسه بسیار مهم است. در جلسات گروهی, شركت كننده ها درباه علائق شان بحث می كنند. در بعضی از گروهها, مشاور ممكن است با هر شركت كننده بصورت فردی كار كند در حالی كه نظر تعداد معدودی از سایر افراد گروه را نیز جویا می شود. در صورتیكه گروههای دیگر عمدتاً بر مشاهدات و مباحث بین شركت كنندگان و مشاور استوار هستند و مشاور در مواقع لزوم جهت تسهیل كار, مشاوره هایی را ارائه می دهد. [1]
در حالی كه مشكلات افراد متفاوت است چگونه گروه می تواند برایم مفید باشد؟
هر فرد موجودی منحصر بفرد است و بنابراین علائق اش نیز منحصر به فرد است. با این همه به عنوان موجودات انسانی ما اشتراكات فراوانی نیز داریم (ما همگی در خانواده ها رشد و تحول را آغاز می كنیم, همه ما به یك شیوه نسبت به ضربه ها واكنش نشان می دهیم, همهٔ ما در اساس از توانایی رشد و تغییر یكسانی بخورداریم)و تجربیات ما نشان می دهد گرچه مشكلاتی كه افراد با آنها وارد مشاوره می شوند، می توانند متفاوت باشند اما علل زیربنایی ایجاد كننده این مشكلات در اغلب موارد مشابه هستند.
عامل اساسی مشكلات ما در زندگی, ریشه در الگوها و عاداتی دارد كه در طی رشد یاد گرفته ایم و اكنون در پیشامدهای فعلی زندگی موثر نیستند و یا موجب عقب ماندگی ما می شوند. (به عنوان مثال خانواده ممكن است به ما یاد داده باشد كه از نشان دادن اشكال خاصی از بیان عواطف اجتناب كنیم, اما اكنون كه با فشارهای طبیعی مربوط به زندگی بزرگسالی مواجه هستیم, احساسات سركوب شده ناشی از این اجتناب علایمی همچون افسردگی, نگرانی یا واكنش افراطی را در ما برمی انگیزند.) هدف مشاوره، یادگیری در مورد عادات و الگوهای احساسی و رفتاری و چگونگی نقش آنها در مشكلات می باشد. در نتیجه می توانیم عادات و رفتارهای جدیدی را یاد بگیریم كه به موفقیت بیشتر ما كمك نمایند.
گرچه عجیب به نظر می رسد كه فكر كنیم چیزهایی را كه در مورد خود نمی دانیم ولی تجارب نشان می دهد كه بسیاری از عادات و الگوهای رفتاری مشكل زای ما چیزهایی هستند كه در زندگی خودمان انجام می دهیم ولی آنها آنقدر حالت خودكار پیدا كرده اند كه حتی نمی توانیم فكر كنیم كه شاید حاصل یادگیری بوده و اختیاری باشند. گروه،شرایطی ویژه برای فهم و یادگیری دربارهٔ خودمان، دیگران و ما در رابطه با دیگران فراهم می كند. در نتیجه ما قادر می شویم در روابط خود با دیگران و نیز در رابطه با خودمان در خارج از گروه كارآمدتر عمل كنیم. گروه درمانی به ما فرصت می دهد تا از مشاهدات كمك كننده و حمایت دیگران جهت فهم و تغییر شیوه های زندگی استفاده كنیم. [1]
آیا نمی توانم از روشهای (كمكی) فردی استفاده كنم؟
در حالی كه مشاوره فردی در مورد مشكلات شدید خاص بسیار مفید است, تجارب نشان می دهد كه گروه درمانی حتی در اغلب موارد درباره بسیاری از مشكلات مفیدتر است. در مشاوره گروهی ما این فرصت را پیدا می كنیم كه بفهمیم بسیاری از رازهای وحشت زا و جنبه های نفرت انگیز خودمان در واقع تجارب معمول انسانی هستند و این باز شناسی بسیار كمك كننده است. شرم و خجالت بسیاری از مردم را از منافع گروه درمانی محروم می كند. غلبه بر احساسات مربوط به این جنبه از خودمان بخش مهمی از زندگی و موفق تر شدن حیاتمان است. گروه درمانی در این رابطه بسیار سودمند است.
اعتماد و حرمت (رازداری) هر چیزی كه در گروه گفته می شود به صورت یك راز حفظ می شود.
آنها به خارج از گروه منتقل نمی شوند و حتی در خارج از گروه یا سایر اعضای گروه نیز مطرح نمی شوند. هر عضو گروه موافقت خود را در التزام به این قاعده با امضا كردن (برگه توافق) اعلام میدارد. (اگر می خواهیداز فرصت های مشاوره گروهی برای شناخت خودتان و تغییر جنبه های مشكل زای رفتارتان استفاده كنید با كارشناسان دفاتر مشاوره تماس حاصل نمائید.) [1]
مزیت گروهدرمانی بر درمانهای فردی
ـ درمانگر میتواند به چندین نفر یاری دهد و در وقت کاملا صرفهجویی شود.
ـ فرد میتواند از مشاهده مشکلات دیگران که مشابه یا شاید شدیدتر از مشکل خود اوست، احساس راحتی و دلگرمی کند.
ـ از مشاهده رفتار دیگران میتوان چیزهایی یاد گرفت و نگرشها و عکسالعملها را در تعامل افراد مختلف و نه فقط با یک درمانگر، شکافت.[3]
ـ گروهدرمانی از لحاظ وقت و هزینه مقرون به صرفهتر از درمان انفرادی است، چون در آنواحد چند نفر درمان میشوند. در این روش افراد بیشتری شرکت کرده و درمان میشوند. اگرچه اندازه گروهها متفاوت است، ولی غالبا شش تا ده نفر عضو و یک یا دو رهبر دارند.
ـ مزیت دیگر گروهدرمانی این است که شرکت کنندگان میتوانند مهارتهای اجتماعی موثری را یاد بگیرند و این سبکهای ارتباطی جدید را روی دیگر اعضای گروه امتحان کنند. در عین حال اعضای گروه غالبا همسن هستند و گروه میتواند مقیاس کوچکی از جامعه باشد. چون گروهها میتوانند به افرادی با مشکلات مختلف کمک کنند، اعضای گروه میتوانند در کشف و رسیدگی به مسایل مهم از یکدیگر حمایت نمایند.
ـ همچنین گروهها به افراد کمک میکنند نسبت به نیازها و مشکلات دیگران توجه و حساسیت بیشتری به خرج دهند.
ـ گرچه گروهها عمدتا جنبه درمانبخش دارند، یعنی روی کسب مهارتهای اجتماع یا رفع مشکلات روانی متمرکزند، ولی برخی از آنها جنبه آموزشی نیز دارند و مهارتهای مفید زندگی را به مراجعان آموزش میدهند.[4]
منابع:
1 . ترجمه : مجید محمودعلیلو ، كارشناس دفتر مركزی مشاوره وزارت علوم, تحقیقات و فناوری و همكار مركز مشاوره دانشگاه تهران، دفتر مرکزی مشاوره وزارت علوم، تحقیقات و فن آوری، آفتاب / میگنا/ ستاد مبارزه با مواد مخدر
2 . اسدی نوقابی، احمدعلی؛ روانپرستاری(بهداشت روان 2)، تهران، نشر و تبلیغ بشری(با همکاری نشر تحفه )، 1384، چاپ پنجم، ص 60و61.
3 . اتکینسون، ریتالال و دیگران؛ زمینه روانشناسی هیلگارد، حسن رفیعی و دیگران، تهران، نشر ارجمند، 1384، چاپ ششم، جلد دوم، ص 201.
4 . شارف، ریچارد اس؛ نظریههای رواندرمانی و مشاوره، مهرداد فیروزبخت، تهران، خدمات فرهنگی رسا، 1386، چاپ سوم، ص 46.
درمان rTMS این اصطلاح مخفف شده عبارت Transcranial Magnetic Stimulation" "به معنای تحریک مغناطیسی فرا جمجمهای میباشد و به روشی غیر تهاجمی جهت تحریک مغز اطلاق میشود که بر اساس القای الکترومغناطیسی توسط یک سیم پیچ عایق صورت میگیرد. این سیم پیج (Coil) روی پوست سر و در نقطه ای منطبق بر ناحیه ای از مغز که توسط نقشه مغزی (QEEG) تهیه میشود و در ایجاد علایم روانپزشکی یا عصبی دخیل هستند قرار میگیرد. کویل، پالس های مغناطیسی کوتاه مدتی ایجاد میکند که از لحاظ نوع و قدرت مشابه دستگاه تصویربرداری MRI است. چنانچه پالسها بهصورت متوالی و به سرعت تجویز شدند تحت عنوانrepetitive TMS یا rTMS نامیده شده که قادر به ایجاد تغییرات پایدارتری در فعالیت مغزی میباشد.
مزایای rTMS اثر دهی قابل توجه با توجه به نتایج پژوهشهای بالینی، تأثیر درمان rTMS همانند دارودرمانی و ECT بوده است (بدون عوارض جانبی یا حداقل با عوارض جانبی کمتر از متداولترین عوارض جانبی، میتوان به یک سردرد خفیف اشاره نمود). • اثربخشی فوق العاده (بر اساس نتایج بالینی به دست آمده از پژوهشها) • بدون عوارض جانبی یا عوارض بسیار اندك • آغاز سریع تأثیرات درمانی(عمدتاً 5 / 1 هفته بعد) • تأثیربخشی و درمان رضایتبخش عمدتاً در 2 تا 4 هفته درمانی حاصل میشود • مراجع نیاز به قطع درمان دارویی برای شروع rTMS ندارد • انجام این نوع درمان بدون درد است. • این درمان غیرتهاجمی است. • درمان به صورت سرپایی است. • امکان اثر دهی درمانی برای افراد مقاوم به درمان. • حتی افرادی که به درمان rTMS پاسخ نداده اند، معمولاً بهبودی 15 % در علایم دیده میشود. • تأثیرات قابل توجه در درمان افسردگی اساسی، وسواس و دردهای روان تنی • همچنین در وزوز گوش، توهم شنوایی و بعد از سکته های مغزی بکار میرود • پارامترهای درمان برای هر بیمار متفاوت است و پروتکلهای درمانی براساس تشخیص خاص فرد بیمار انجام میشود • طی درمان با دارو با دوز کمتر و دوره درمان کوتاهتر خواهد بود
فرايند درمان جلسات rTMS بر اساس نتایج تست و ارزیابی روانپزشک/ پزشک تعیین میشود و این جلسات توسط درمانگر TMS و تحت نظارت یک پزشک انجام میگیرد بیماران در حین درمان بطور کامل هشیار هستند و قادرند مطالعه کنند و یا حتی با درمانگر و یا آشنایان خود صحبت نمایند. دستورالعمل های rTMS مشتمل بر 30 – 20 جلسه درمانی است این جلسات بسته به نوع و شدت اختلال متغیر است. هر جلسه 25 تا 45 دقیقه به طول میانجامد
عوارض درمان عوارض جانبی احتمالی rTMS ، بروز سردرد خفیف است که در نتیجه تحریک ماهیچه پوست سر ایجاد میشود. این حالت به صورت متوسط از 10 نفر 1 بیمار تجربه میکند. معمولاً، سردرد تا چند ساعت بعد رفع میشود. همچنین سرگیجه خفیف و بندرت تشنج در کسانی که سابقه تشنج داشته اند ممکن است رخ دهد. ممنوعیت این درمان در افرادی که ترکش در سر و یا ایمپلنت مغزی و یا پیس میکر قلبی دارند ممنوع است و در صورت داشتن این موارد، حتما پزشک خود را مطلع نمایید.
مشاوره رابطه اي است بین دو فرد که در آن یکی می کوشد تا دیگري را درك و در حل مسائل سازگاري و انطباقی کمک کند. زمینه ي مشاوره ي انطباقی، بیشتر شامل مشاوره ي تحصیلی، مشاوره ي حرفه اي و اجتماعی و نظایر آن هاست.
ریشه واژه مشاوره
مشاوره، کلمهاي عربی و یک مصدر است. معناي واژگانی آن، مشورت کردن و اقدام به تشکیل شورا و مشورت با دیگران است(1) مشاوره داراي ابعاد و انواع بسیار و گستردهاي است؛ به طور عمومی مشاوره تخصصی از رشتهها و مهارتهاي زیر مجموعه روانشناسی است.
برخی ابعاد مشاوره عبارتند از:
مشاوره تحصیلی، مشاوره خانواده، مشاوره شغلی، مشاوره توانبخشی، مشاوره ژنتیک، و... که در این میان مشاوره ژنتیک از زیر مجموعههاي علم روانشناسی نمی باشد.(2)
وظیفه مشاور به عنوان شخصی که داري مهارتهاي علمی رواندرمانی است، یاري رساندن و ارائه راه حل به مراجع درباره مشکلاتی است که مراجع در شغل، روابط، احساسات و دیگر امور خود مطرح میکند.
رشته دانشگاهی مشاوره، در ایران، داراي مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتراست.
از نظر واژه شناسی، مشاوره به مجموعه فعالیت هایی اطلاق می شود که در جریان آن، فردي را در غلبه بر مشکلاتش یاري میدهند.
مقدمه
همه ما غالباً در معرض مشکلات و مسائلی قرار میگیریم که به دلیل محدود بودن دانش و تجربیاتمان به همفکري با دیگران نیاز پیدا میکنیم. میدانید که حتی با ثباتترین افراد نیز گاهی از بحرانهاي عاطفی مصون نیستند. تحولات و تغییراتی که در زندگی رخ میدهد. مانند قبولی در دانشگاه، ازدواج، دور شدن از خانواده و دوستان، بیماري و از دست دادن آنهایی که دوستشان داریم. گاهی ما را دچار اضطراب، تردید، نگرانی، تعارض و حتی بحران میسازد.
لازم به ذکر است هنگام سازش با محیطی جدید و تجربهاي نو، داشتن احساسات فوق تا حد طبیعی است اما اگر این احساسات منفی از حد طبیعی بیشتر شود، میتواند باعث کاهش تمرکز آرامش و سلامت جسم و روان گردد.
مشاوره یکی از حرفههاي یاورانه (professions Helping) است و حرفه یاورانه را میتوان حرفهاي توصیف کرد که اعضاي آن از آموزش و گواهینامه ویژه براي انجام خدمتی خاص و مورد نیاز همنوعان جامعه خود برخوردارند(2).
در طی فرایند مشاوره، فردي که نیاز دارد (مراجع) و فردي که حمایت، راهنمایی و ترغیب فراهم میکند (مشاور) با یکدیگر ملاقات، بحث و گفت و گو میکنند به نحوي که مراجع نسبت به توانایی خود براي درك واقع بینانه و جامعتر مسئله، یافتن راه حلها، و تصمیمگیري براي حل مشکل اعتماد کسب میکند(3).
مشاوره انجام چیزي براي کسی نیست، بلکه یک فرایند تعاملـی و پویاست که با گفت و گو درباره نگرانیها، مسائل، روابط، باورها، احساسات و رفتارها آغاز میشود; از این طریق چارچوب و ابعاد مسئلهاي که مراجع درك کرده مشخص، یا به شیوهاي کارساز، بازشناسی و تعریف میگردد و در طی آن راه حلهاي جدید تکوین یافته و مراجع براي انتخاب راه حل مناسب، تصمیمگیري و اجراي آن یاري و حمایت میشود(4).
در توصیفی دیگر مشاوره فرایندي است که در طی آن از روش مصاحبه براي کمک به مراجع در گرفتن یک تصمیم منطقی محکم (براساس موارد قابل انتخاب و اطلاعات حقیقی) استفاده میشود(5). و مشاور به کسی گفته میشود که به مراجع در شناخت، درك، و تصریح مسائل مرتبط با سلامتی و سپس انتخاب راه حل و شیوه عمل مناسب کمک میکند(6).
مشاوره موثر، نیازمند داشتن شناخت و درك مناسبی از ویژگیها، نیازها و قابلیتهاي مراجعان و وضعیتهایی است که خود را در آنها میبینند. این فرایند، همچنین تحت تاثیر باورها، نظام ارزشی و نحوه نگرش مشاور به انسان، جهان بینی او، مکاتب روان شناختی رایج، چارچوبهاي پنداشتی و نظري مورد قبول او قرار دارد. مشاوران نمیتوانند خود، زندگی مراجعانشان را تغییر دهند، اما میتوانند آنان را در به دست آوردن شناخت بهتر، اعتماد به نفس، مهارتهاي حل مسئله و خود-کارآمدي (efficacy-Self) حمایت و یاري کنند.
مشاوره اغلب غیر دستوري ( (directive-Nonاست; براي مثال، هدف از مشاوره قبل از آزمون تشخیصی HIV توصیه یا واداشتن مراجعان به انجام آن نیست; بلکه براي درك خطر، تبیین نتایج احتمالی آزمون، حمایتها و مراقبتهاي موجود، و کمک به آنان است تا تصمیمی بگیرند که احساس آرامش و رضایت کنند.
از طرف دیگر، هنگامی که روشن باشد رفتار یا شیوه خاصی به احتمال بسیار تبعات و پیامدهاي منفی و مخاطره آمیزي خواهد داشت، مشاوره ممکن است حالت دستوري یا جهت دهنده به خود گیرد. در چنین شرایطی مشاور ممکن است با تبیین پیامدهاي احتمالی، رفتار یا عمل خاصی را بیش از موارد دیگر توصیه و تاکید نماید. براي مثال هدایت بیماران پس از سکته قلبی براي شناختن و درك تغییراتی در سبک زندگی که احتمال وقوع سکته قلبی مجدد را کاهش میدهد، مفید و مناسب خواهد بود. به هر حال مشاوره چه دستوري باشد و چه غیر دستوري، غالبا فرایندي فراتر از توصیه، نصیحت کردن یا ارائه اطلاعات و آموزش دادن، بلکه فرایند پویاي یادگیري با محوریت مراجع است.
ضرورت مشاوره
همواره از پیدایش نسل انسان و از زمانی که زندگی گروهی و اجتماعی شکل گرفت و تنوع فعالیتها و ارتباطات انسانها پیچیدهتر شد، گاهاً بشر مرتکب خطا و اشتباهاتی میگشت که بعضاً جبران ناپذیر بود. تا اینکه انسانها دریافتند که براي انجام بعضی امور نیاز است از فکر و اندیشه دیگران هم کمک بگیرند.
در زمانهاي گذشته صاحب این فکر و اندیشه معمولاً افراد پیر و ریش سفیدان بودند که با توجه به تجربیات خویش ارائه راهکار مینمودند و از آنجا که در دین اسلام توصیه به مشاوره شده، پس جایگاه مشاور تبیین و تثبیت شدهاست . لذا با توجه به دنیاي متمدن امروز که انسانها روابطی پیچیده دارند و براي رسیدن به اهداف خود ناگزیر از ارتباط با دنیاي بیرون خود هستند، دریافتهاند براي رسیدن بهتر به هدف و ارتباط مؤثرتر، باید بهتر اندیشید، و مطمئن گام برداشت؛ آنجاست که مشاوره عینیت پیدا میکند.
در عمل، بین رواندرمانی و مشاوره مرز کاملا روشنی وجود ندارد. به این معنا شیوه و اصول کار در هر دو مورد تا مقدار بسیار زیادي شبیه به یکدیگر هستند.
مشاوره روانشناسی کاري تخصصی است که فقط در حیطه صلاحیت متخصص روانشناس است و با راهنمایی، نصیحت و پند و اندرز که هر کسی میتواند خود را در آن متخصص بداند تفاوت زیادي دارد. در مشاوره روانشناسی متخصص روانشناس همان الگوها، متدها و شیوههاي آزمایش شده علمی را بکار میبرد که در مورد رواندرمانی به تایید رسیدهاند.
تشخیص اینکه مراجعهکننده احتیاج به مشاوره و یا رواندرمانی دارد همیشه احتیاج به دقت و بررسی کافی دارد.
بسیاري از مواقع موضوعی که مراجعه کننده بخاطر آن به روانشناس مراجعه میکند نه براي خود وي و نه براي روانشناس از اول به روشنی قابل تشخیص نیست. براي مشاوره درست لازم است که سوالات خاصی پاسخ بگیرند.
مدیر یکی از سوپرمارکتهاي زنجیرهاي براي مشاوره در خصوص آمادهسازي (Coaching) به من مراجعه میکند. وي گزارش میدهد که در طی سال گذشته آنقدر تغییرات مختلف در محل کار وي پیش آمده و در جریان آن تعداد زیادي از کارمندان جابجا شدهاند (استخدام جدید، اخراج و انتقال به شعبههاي دیگر) که وي مجبور بودهاست بخاطر توقع رییس بالا دست خود وظایف زیادتري را بر عهده بگیرد، بطوري که توانش بشدت تحلیل رفته و احساس فشار عصبی دائمی دارد.
این موضوعات در طول زمان بر روي روابط خانوادهگی وي تاثیر منفی گذارده و در زندگی هیچ چیزي خوشحالش نمیکند و علاقهاش را به همه چیز از دست دادهاست. حس آدمی را پیدا کرده که تحت کنترل دیگران قرار دارد. همچنین به یاد دارد که در دوران دبیرستان نیز همین حالات را داشتهاست.
در این مثال میشود دید که موضوعی را که مراجعه کننده با خود آوردهاست چندین چیز را در برمیگیرد و نه تنها موضوع چندین جانبه است بلکه هدف مراجعه کننده نیز هنوز معلوم نیست. آیا موضوع «فشار کاري» است و براي مثال لازم است که در اولین قدم با رفتن به یک مرخصی قدري از شرایط کنونی فاصله بگیرد و بعد از آن باید با سنجیدن موقعیت وي در روابط کاري براي بوجود آوردن تغییرات لازم در سیستم رفتار شغلی و رابطهاي وي از فشار کار وي کاسته شود تا بتواند با آرامش لازم حرکت کند، آیا لازم است براي بهبود
رابطه خانوادگی وي اقدام کرد تا از فشارهاي وي در این زمینه کاسته شود، یعنی کارهایی که میشود به کمک مشاوره به آنها رسید؟
یا اینکه موضوع اصلی وجود یک نوع گرایش و یا اختلال افسردگی است که سایه خود را در روبرویی وي با پیشآمدهاي زندگی و کارش گستردهاست و در این حال نه تغییر در روابط کاري و خانوادگی بلکه تغییر افسردگی باید مد نظر قرار بگیرد و فرد باید در یک دوره رواندرمانی قرار بگیرد.
مشاور کیست؟
در تعریف مشاور میتوان گفت که: وي فردي متخصص و آگاه به اصول مشاورهاي است که با همکاري مراجع در جهت تسهیل تصمیم به فرد کمک میکند. باید توجه داشت مشاور تسهیل کننده است؛ نه تصمیم گیرنده. مشاور فرد متخصصی است که با علاقه به دل مشغولیهاي شما گوش داده و به شما کمک میکند تا درك بهتري از آنها داشته باشید و بتوانید با راحتی و کارآمدي بیشتري با مشکلاتتان مواجه شوید.
توانایی های مشاور
1 -توانایی تجزیه و تحلیل و شناخت مسائل و مشکلات و استنتاج مطالب.
2 -برخورداري از فکر خلاق و نوآور.
3 -توانایی براي تجربه کردن یا احساس نمودن همه هیجانات آدمی نظیر غم، امید، احساس خوشبختی، صمیمیت.
4 -توانایی سخن گفتن در جمع و ایراد سخنرانی در حضور دیگران.
5 -توانایی تصمیمگیري در مواقع بحران.
6 -توانایی تحمل انتقاد، تحقیر، خشم و بی اعتنایی مددجو.
7 -توانایی ایجاد ارتباط مناسب با دیگران و بیان منظور و مطالب خود به طریف مقابل.
مشاوره چیست؟
مشاوره یک فرایند رشدي است که از طریق آن به اشخاص کمک میشود: اهداف خود را مشخص کنند. تصمیم گیري مناسب داشته باشند و مسائل فردي اجتماعی و تحصیلی خود را حل کنند.
مشاوره و رواندرمانی فرایندي است که با همکاري و تعاون حداقل دو نفر انجام میگیرد .حداقل شرط مشاوره و رواندرمانی آن است که شخص مشاور و رواندرمانگر مایل به دعوت از مددجو و علاقه مند به تبادل و تعامل بین فردي باشد که باید با او به بحث و گفتگو بپردازد تا با کمک یکدیگر نکاتی را استنتاج کنند، خطرپذیري کنند، به ارزیابی و حل مشکلات بپردازند و بالاخره همه هیجانهاي طبیعی آدمی، از غم و غصه شدید گرفته تا وجد و شادي را تجربه کنند.
براي مددجو این نکته اهمیت دارد که مشاور یا درمانگري که با او کار میکند، شخصی باکفایت و با صلاحیت (اما نه کامل)، بالغ، باثبات، با پشتکار و فردي که همیشه در حال یادگیري و رشد میباشد، تلقی کند. دانستن این نکته براي مددجو اهمیت دارد که مشاور یا روان درمانگر نیز میتواند مرتکب خطا شود و مانند خود او کیفیات روانی نظیر دوسوگرایی، شکست، موفقیت و تغییر را تجربه کند. تا وقتی که مشاور توانایی لازم براي ارزیابی خویشتن و تعیین میزان رشد فردي و حرفهاي خود و نیز انتخاب راه حلهاي مناسب براي مشکلاتش را به شیوهاي نظامدار نداشته باشد، نمیتواند به شیوهاي مناسب به درمانگري بپردازد.
فرآیند مشاوره
یک فرآیند یادگیري است که بدان طریق فرد با استفاده از روشهایی مناسب توانایی گفتگو با خودش را کسب میکند و میتواند بدان وسیله اعمالش را کنترل کند.
همچنین تجربهاي است که بدان وسیله فرد میتواند بین خود پدیدهاي و رابطهاش با واقعیات خارجی وجه تمایز بیشتري قائل شود. اگر چنین تمایز سازي به درستی انجام پذیرد نیاز فرد به ابقاء و تعالی خود او تامین خواهد شد (راجرز) در واقع فرآیند مشاوره در معنی وسیع رها کردن استعدادهایی است که از قبل در فردي که بالقوه مستعد و تواناست وجود دارد و باید شرایطی فراهم شود تا این انرژي و استعداد آزاد شود.
البته مشاورین از نظریههاي متعددي بهره میجویند که هر یک از نظریه پردازان از شیوه مختلف رواندرمانی جهت بهبود وضعیت مراجعین استفاده مینمودند.
عملکرد مشاوره، روان درمانگران، روانشناسان همه به هر روشی باشد یک رابطه حسنه یاري دهندهاست رابطه حسنه هسته اساسی کار است و یاري رساندن هدف نهایی فرآیند مشاوره میباشد.
اهداف مشاوره
گاهی اوقات اهداف وظایف مشاوره با یکدیگر خلط میشوند. در واقع اهداف، وظایف و فعالیتهاي مشاوره را جهت میدهند و هدایت میکنند. وظایف، گامهایی هستند که براي رسیدن به اهداف باید انجام شوند; و ممکن است مستلزم استفاده از فنون گوناگون باشد (مثل تعریف و بازشناسی مسئله و ابعاد آن، ایجاد تعادل در احساسات، کاهش اضطراب و...) اهداف مشاوره ممکن است ویژه یک موقعیت یا وظیفه خاص باشند (مشاوره ژنتیک، خاتمه دادن به بارداري، مشاوره قبل از آزمون (HIV، یا اینکه جنبههاي کلیتري را نیز در بر گیرد (ارزیابی روانی ـ اجتماعی مراجع، حمایت از مراجع و خانواده).
روشن و صریح بودن اهداف مشاوره کمک میکند به
-ایجاد رابطه واقع بینانه با مراجع و کاهش انتظارات نابجا درباره آنچه که با مشاوره قابل دستیابی است.
- رفع سوء تفاهمها (مثل اینکه مشاوره یک رابطه دوستانه و همیشگی است)
- کاهش تصورات غیر واقعی درباره آنچه که در جلسات مشاوره ممکن است مطرح شود یا رخ دهد.
اهداف همیشه باید با نیازها، مشکلات، موقعیت و شرایط محیطی مراجع، تناسب داشته باشد. اگر اهداف نامناسب، مبهم، بسیار کلی، غیر واقع بینانه یا وسیع باشند، احتمال کمی دارد که مشاوره به نتیجه مطلوب براي مراجع منجر شود.
اهداف مهم یا نتایج مطلوب مشاوره براي مراجع
1- مراجع تصویر واضح و واقع بینانهاي از موقعیت، احساسات و تواناییهایش به دست آورد.
2-راههاي جدیدي براي نگریستن به موقعیت و مسئله خودش، بیابد و درك کند.
3-اعتماد به نفس و قبول مسئولیت در او براي تدبیر مسئله خودش افزایش یابد.
4-اهداف ویژه، صریح و عملی براي بهبود بخشیدن به وضعیت خود مشخص نماید و برگزیند.
5-بتواند براي بهبود وضعیت، پیشگیري از مشکل (مثل بیماري)، یا تغییر مطلوب در سبک زندگی طرحی عملی تهیه کند.
6-براي اجراي تغییر، از انگیزه و مهارتهاي مورد نیاز برخوردار شود.
7-با ارتقاي اعتماد به نفس و خودبسندگی خود، از رابطه مشاورهاي استقلال کسب کند.
معمولا همه این اهداف در هر رابطه مشاورهاي یا در طی جلسه، حاصل نمیشود; بلکه بسته به شرایط و ویژگیهاي مراجع، هر جلسه ممکن است بر یک یا معدودي از اهداف تمرکز گردد. کسب مهارتهاي گسترده نیاز به زمان بیشتري دارد.
وظایف مشاور
وظیفه اصلی مشاور، این است که به مراجع و یا خانواده او کمک کند تا به شناخت، نگرش، باورها و مهارتهاي مناسبی براي حل مسئله دست یابند که آنان را قادر سازد با مسائل یا تغییرات ناشی از اختلال در سلامتی به نحو موثر عمل نمایند و تطابق یابند.
وظایف ذیل به دستیابی به اهداف مشاوره کمک میکند:
1-برقراري ارتباط موثر با مراجع
2-کسب و ارائه اطلاعات لازم از طریق به جریان انداختن و هدایت بحث
3-شناسایی و درك مسئله (هاي) مراجع و ابراز این درك به او
افرادي که براي دریافت یاري، مراجعه میکنند خواستار آنند که توسط کارشناسانی که با آنها مشاوره مینمایند درك شوند. بدین منظور مشاور، ممکن است با تکان دادن سر، نگاه کردن، توجه به مراودههاي کلامی و غیرکلامی، پرسیدن و بازتاب دادن آنچه گفته شده، توجه و درك خود از مراجع را ابراز نماید. یک تاییدیه قوي براي مراجع مبنی بر اینکه حرفهایش شنیده شده، استفاده از واژههاي خود او براي طرح سوال یا مداخله بعدي است. هنگامی که فرد احساس میکند او را درك میکنند، خود تسلایی قابل توجه است; حتی اگر چیزي ارائه نشود. این احساس همچنین موجب افزایش اعتماد و مشوق آشکار ساختن خود میباشد.
4-بررسی و تشریح دلالتها و اثرات مسئله بر کار، زندگی، و روابط اجتماعی مراجع از طریق گفت و گو
5-استخراج و توصیف تمام مسایل و دغدغههاي مراجع، آنگونه که خودش آنها را میبیند.
6-توجه و پرس وجو درباره روابط با خانواده، دوستان، کارکنان و متخصصان بهداشتی دیگر
منابع و مآخذ
1 -ساعتچی ، محمود – مشاوره و روان درمانی ( ترجمه و تالیف ) – موسسه نشر ویرایش – تهران : 1377
2 -شریفی ، حسن و حسینی ، سید مهدي – اصول و روشهاي راهنمایی و مشاوره – انتشارات رشد – تهران 1370
3 -شعاري نژاد ، علی اکبر – فرهنگ علوم و فناوري – انتشارات امیرکبیر – تهران : 1364
4 -شفیع آبادي ، عبداله – راهنمایی و مشاوره تحصیلی و شغلی- انتشارات سمت – تهران 1383
5 -شفیع آبادي ، عبداله – راهنمایی و مشاوره ي کودك – انتشارات – سمت – تهران 1372
6 -شفیع آبادي ، عبداله و ناصري ، غلامرضا – نظریه هاي مشاوره و رواندرمانی – مرکز نشر دانشگاهی – تهران : 1371
کارگاه آموزشی نوروفیدبک عمومی با همکاری موسسه فارمد
کارگاه آموزشی نوروفیدبک عمومی با همکاری
موسسه فارمد
مدرس: دکتر محمد علی نظری (دکترای نوروساینس
از فرانسه و عضو هیئت علمی دانشگاه تبریز)
نوروفیدبک عمومی
هدف از برگزاری این دوره ایجاد دانش عمیق
در حوزه دانش سایکوفیزیولوژی، آشنایی با تکنولوژی نوروفیدبک و کاربردهای بالینی و پژوهشی
آن می باشد. در این دوره مباحث فیزیولوژیک پایه مرتبط با نوروفیدبک، نحوه ارزیابی مراجع،
تشخیص الگوی نامطلوب، نحوه انجام مداخلات، آموزش های شناختی و اصول اخلاقی درمان به
کمک نوروفیدبک آموزش داده می شود.
تحريك مغناطيسي مغز(rTMS) Transcranial magnetic stimulation Or repetitive transcranial magnetic stimulation
تحريك مغناطيسي از روی جمجمه(TMS)، يك شيوه ايمن و غير تهاجمي7 است كه از طريق ارسال پالس هاي مغناطيسي فعاليت قشري آن ناحيه مورد تحريك را تغيير و با ايجاد تغييراتي در سطح گلوكز و فعاليت انتقال دهنده هاي عصبي موجب تاثيراتي در آن ناحيه مي شود. rTMS يك ابزار تشخيصي و درماني نويني است كه امروزه هم در حوزه نورولوژي وهم در حوزه اختلالات رواني كاربرد وسيعي پيدا كرده است. اثربخشي اين تكنيك حاكي از موفقيت چشم گير در بهبود علائم اختلالات خلقي بالاخص افسردگي بوده است. از طرفي شواهد ديگري نشان داده است كه اين روش مي تواند سبب افزايش تاثير درمانهاي ديگر از جمله درمانهاي دارويي شود. همچنين يافته هاي تحقيقي ديگر نشان مي دهد كه اين روش در مقايسه با شوك الكتريكي داراي تاثير يكساني مي باشد.
کاربرد در پزشکی ودرمان بیماریها 1. TMS و وزوز گوش 2. rTMS و توانبخشي سكته مغزي 3. کاربرد TMS در درمان افسردگي 4. سایر کاربردها : * وسواس فکري-عملي OCD * ا ختلال استرس پس از سانحه PTSD *اختلال پانيک ، بهبود علائم اختلالاتي چون اسکيزوفرنيا : علائم منفي و توهم شنيداري و اختلال دو قطبي * تشخيص و درمان بيماري هاي ناشي از سيستم عصبي مرکزي CNS و پيراموني PNS *درمان آسيب هاي وارده به استخوان، نخاع، ماهيچه ها و مفاصل لذا بر اين اساس مي توان گفت در ارتباط با اختلالات اخير rTMS به عنوان يک درمان، مکمل درمان هاي دارويي و غير دارويي قرار دارد. مزایای rTMS درمانی • اثردهي قابل توجه (با توجه به نتايج پژوهش هاي باليني ، تأثير درمان rTMS همانند دارودرمانی و ECT بوده است( • بدون عوارض جانبي يا حداقل با عوارض جانبي كمتر (از متداولترين عوارض جانبي مي توان به يك سردرد خفيف اشاره نمود ( • به وجود آمدن اثرات درماني سريع. • انجام اين نوع درمان بدون درد است. •اين درمان غيرتهاجمي است. • در خلال درمان هيچ بيهوشي لازم نيست. • درمان به صورت سرپايي است. • تأثيربخشي و درمان رضايت بخش عمدتاً در 2 تا 4 هفته درماني حاصل ميشود. • امكان اثردهي درماني براي افراد مقاوم به درمان. • افرادي نيز كه به درمان rTMS پاسخ نداده اند، معمولاً يك كاهش 15% در علايم افسردگيشان دیده ميشود. • تأثيرات قابل توجه در درمان MDD و نیز اختلالات دو قطبي. • پارامترهاي درمان براي هر بيمار متفاوت است و پروتكلهاي درماني براساس تشخيص خاص فرد بيمار انجام ميشود. • بيماران در خلال درمان از طريق rTMS ، با استفاده از مقياسهاي •افسردگي و اضطراب از ميزان پيشرفتشان آگاه ميگردند.
بهطور كلي، همانند هر درمان ديگر، ميزان اثر بخشي اين درمان نيز میان افراد متفاوت است. پيامدهاي درماني ، با توجه به مشاهدة بيمار قبل از فرايند درماني، نتيجه QEEG، شدت افسردگي، سابقه پزشكي و انتظارات فرد از درمان قابل پيش بيني خواهد بود.
فرايند درمان الف)قدم اول اولين مرحله پيش درمان • هماهنگي با پذيرش و وقت ارزيابي اوليه • در صورت نياز و به تشخيص پزشك و روانپزشك ارجاع به بخش آزمونها (افسردگي، اضطراب و ...) • پس از آماده شدن نتايج آزمونها مجدداً ارزيابي توسط پزشك يا روانپزشك انجام ميشود (ارزيابي ثانويه) • در صورت نياز به انجام rTMS، هماهنگي با بخش TMS صورت ميگيرد.
ب) قدم دوم: مرحله درمان TMS: جلسات rTMS بر اساس نتايج تست و ارزيابي روانپزشك/ پزشك تعيين ميشود و اين جلسات توسط درمانگر TMS و تحت نظارت يك پزشك انجام ميگيرد. • درمانگر وظيفه دارد مراجع را از روند بيماري و دستگاه TMS قبل از انجام آن آشنا سازد • مراجعين در صورتي كه احساس نارضايتي نمايند نياز به يك گوشي خواهد داشت. اين گوشي صداي دستگاه را كاهش ميدهد. • بيماران در حين درمان بطور كامل هشيار هستند و قادرند مطالعه كنند و يا حتي با درمانگر و يا آشنايان خود صحبت نمايند. ج )قدم سوم طول مدت درمان • دستورالعملهاي rTMS مشتمل بر 30 – 20 جلسه درماني است اين جلسات بسته به نوع و شدت اختلال متغير است) . • بطور معمول دو جلسه در روز از شنبه تا پنجشنبه به مدت 15 – 10 روز پيشنهاد ميشود. • هر جلسه 30 دقيقه به طول ميانجامد و بين هر جلسه درمان 45 دقيقه فاصله وجود دارد. • در بعضي بيماران، 10 جلسه اضافي براي افرادي كه دير به درمان پاسخ ميدهد پيشنهادميشود. اين ضرورت توسط تيم پزشكي صورت ميگيرد.
د)قدم سوم: تعامل بيمار: بيماران به راحتي ميتوانند هر گونه سئوال يا نگراني كه نسبت به وضعيت خود دارند بازگو نمايند. ما بيماران را تشويق ميكنيم كه چگونه ميتوانند در rTMS احساس آرامش بيشتري نمايند. در تمام جلسات درمان، در صورت نياز بيمار مجدداً به پزشك خود ارجاع داده ميشود.
ز) قدم چهارم درمان نگهدارنده :درمان نگهدارنده معمولاً مشتمل بر نيمي از جلسات فعال rTMS است. به طور ميانگين مراجعان 12 – 9 ماه بعد از درمان اصلي وارد درمان نگهدارنده ميشوند. اين درمان از فردي تا فرد ديگر متفاوت است. به محض احساس كوچكترين علامت توسط مراجع از وي خواسته ميشود بلافاصله با كلينيك تماس بگيرد و درمان نگهدارنده را شروع كند. TMSآیا هیچ گونه عوارض جانبی ندارد؟ عوارض جانبی شناخته شده TMS ، سر درد بعد از جلسات ابتدایی است و علت آن هم این است که چون پوست سر برای اولین با مغناطیس مواجه می شود امکان دارد که این واکنش را نشان دهد این عارضه موقتی است از هر 10 نفر یک نفر به آن مبتلا می شوند و اگر کسی دچار آن شد می تواند با استفاده از قرص مسکّن آنرا برطرف کند. کسانی که سابقه صرع و تشنج دارند چنانچه تحت این درمان قرار گیرند احتمال دارد که مجدد دچار تشنج شوند که عمدتاً این افراد پذیرش نمی شوند.
تحریک مغناطیسی فراجمجمهای مغز (TMS) یک روش غیر تهاجمی است که از میدان مغناطیسی برای تحریک سلول های عصبی در مغز برای بهبود علائم افسردگی استفاده می کند. TMS به طور معمول زمانی که سایر درمان های افسردگی موثر نبوده است، مورد استفاده قرار می گیرد.
این درمان برای افسردگی شامل ارائه پالس های مغناطیسی تکرار شوند می باشد، بنابراین TMSتکرار شونده یا rTMS نامیده می شود.
What can TMS treat?
Transcranial magnetic stimulation (TMS) is a noninvasive procedure that uses magnetic fields to stimulate nerve cells in the brain to improve symptoms of depression. TMS is typically used when other depression treatments haven\\\'t been effective.
This treatment for depression involves delivering repetitive magnetic pulses, so it\\\'s called repetitive TMS or rTMS. ---------------------------------------------------------------- source: https://www.mayoclinic.org/tests-procedures/transcranial-magnetic-stimulation/about/pac-20384625